ناراحتی

_ ناراحتی؟
+ نه...
_ چیزی شده؟
+ نه تهیونگ چیزی نشده!
_ ولی، لرزشایِ مردمک چشمت، لرزشِ لیوانایِ
تویِ دستت، تند تند نفس کشیدنات، مدام چک کردنه گوشیت، اینا ولی دارن یه چیز دیگه میگن!
+ آره، آره...میترسم...اینکه همه کارایی که کردیم،
آخرش پوچ بشه و بره هوا و اون عوضی نمیره!
_ میمیره امروز اخرین روزیه که داره اکسیژن هدرمیده .
+ امیدوارم! وگرنه اگه نمیره خودم، خودمو میکشم!
_ من اجازه نمیدم دوست پسرم خودشو بکشه.
+ دوست پسر؟؟
_ مسیح! مثله اینکه تو به این کلمه آشنایتی نداری و جدیش نگرفتی!
+ نکنه تو رابطه‌ای که فقط برا منافعِ خودمون بوده رو جدی گرفتی؟
_ رابطه ای که تو این مدت کم توش اتفاق نیفتاد؟
+ مثلا شبایی که تو بغلت بودم؟
_ آره بغلِ آدمی که حالت ازش بهم میخورد...
+ بازم همینه کیم...
_ لازمه یاد آوری کنم همین آدمو چهاربار بوسیدی؟
+ اوه! وایستا ببینم...کیم تهیونگ مگه این بوسیدنارو نزاشته بود به پایه مستیش؟
_ ولی الان کاملاً هشیاره و مست نیست میخوای
امتحان کنه؟
+ چرا که نه نشونم بده که مست نیستی، کیم تهیونگ!.
دیدگاه ها (۱)

𝖯𝖺𝗋𝗍 - 1- لعنت بهت گفتم خودت رو کنترل کن!پسر بزرگ‌تر با کلاف...

𝖯𝖺𝗋𝗍 - 2.- آروم باش تهیونگم چیزی نشده، جویی فقط برای این سرق...

_هِی‌جئون..بگو‌ببینم‌چقد‌ میخوای‌برایِ‌اینکه‌‌‌ تا‌آخر‌ای...

_اسم‌اون‌پسره‌که‌،لباس‌سفید‌پوشیده‌چیه؟+جئون‌جونگکوک،صاحب‌ای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط