وقتی باباتن و امتحانتو گند زدی ولی می ترسی بهشون بگی.. .
وقتی باباتن و امتحانتو گند زدی ولی میترسی بهشون بگی...
(چون امتحان داشتم این ایده به ذهنم رسید😂🤝)
ا.ت : هق هق (گریه هات بند نمیومد و نفسی برات نمونده بود)
شوگا سریع رفت و از آشپزخونه ی لیوان آب آورد ،
شوگا : بیا اینو بخور ، و آروم باش بگو ببینم چی شده
(تو ذهن شوگا : چش شده که اینجوری گریه میکنه ، افتاده زمین ؟! عاشق شده ؟! شکست عشقی خورده ؟! نکنه بچه های مدرسه براش قلدری کردن؟!)
ا.ت : (اشاره میکنه به ورقه ای که رو زمین افتاده)
شوگا نگاهی بهش میندازه و ورقه رو برمی آره
شوگا : این که خیلی خوبههه ، شدی 9 و نیم کههه
ا.ت : نههه...هق..هق این افتضاهه
بابات بغلت میکنه و میگه
شوگا : نباید خودتو به خاطر این چیزا اذیت کنی دخترم ، نمره ارزش اشکات رو نداره ، این اشکات بابایی رو ناراحت میکنه ها ، دیگه گریه نکن ✨
جیهوپ :
از مدرسه مستقیم رفته بودی کمپانی چون بابات گفته بود کارش امروز طول میکشه پس ترجیح میده که پیش خودش بمونی تا نگرانت نشه ، از ی طرفم اون نمره ای که گرفته بودی واقعا زِد حال بدی برات بود ، همینطور که رو مبل نشسته بودی و از استرس این که چجوری نمره ی درخشانت رو به بابات نشون بدی بودی که تهیونگ اومد سمتت و گفت : ا.ت ... حالت خوبه .. ی جوری به نظر میای ،!
ا.ت : ( دست و پاتو گم کرده بودی ، سریع خودتو جمع کردی و گفتی) امم ، آره اوکیم ، مشکلی نیس(با لبخند)
جیمین هم اومد سمتت :
جیمین : ا.ت ، چرا زانو ی غم بقا کردی
ا.ت : نه نه اوکیم ، مشکلی نیس(خنده از روی استرس)
با صدا هایی که بوجود اومد ، توجه جیهوپ بهتون جلب شد و اومد سمتت و کنارت نشست ، ات چت شده ؟! اوکیی ؟
وقتی به چشاش نگاه کردی بغضت گرفته و تو بغلش گریه کردی...جیهوپ هول شد..
جیهوپ : ات....چرا ..چرا گریه میکنی ؟!
ورقتو بهش نشون میدی
جیهوپ. : خب نمرت شده ۱۹ دیگه...چی! شدی ۹!!!
ا.ت : ببخشید بابایی ، نمیدونم چرا اینجوری شددد ، ببخشید (با گریه)
جیهوپ: (بیشتر بقلت میکنه و میگه) اشکال ندارد سانشاینم ، فقط گریه نکن دوست ندارم اون مرواریدای کوچولو رو هدر بدی..:)))
پارت بعدی...
(چون امتحان داشتم این ایده به ذهنم رسید😂🤝)
ا.ت : هق هق (گریه هات بند نمیومد و نفسی برات نمونده بود)
شوگا سریع رفت و از آشپزخونه ی لیوان آب آورد ،
شوگا : بیا اینو بخور ، و آروم باش بگو ببینم چی شده
(تو ذهن شوگا : چش شده که اینجوری گریه میکنه ، افتاده زمین ؟! عاشق شده ؟! شکست عشقی خورده ؟! نکنه بچه های مدرسه براش قلدری کردن؟!)
ا.ت : (اشاره میکنه به ورقه ای که رو زمین افتاده)
شوگا نگاهی بهش میندازه و ورقه رو برمی آره
شوگا : این که خیلی خوبههه ، شدی 9 و نیم کههه
ا.ت : نههه...هق..هق این افتضاهه
بابات بغلت میکنه و میگه
شوگا : نباید خودتو به خاطر این چیزا اذیت کنی دخترم ، نمره ارزش اشکات رو نداره ، این اشکات بابایی رو ناراحت میکنه ها ، دیگه گریه نکن ✨
جیهوپ :
از مدرسه مستقیم رفته بودی کمپانی چون بابات گفته بود کارش امروز طول میکشه پس ترجیح میده که پیش خودش بمونی تا نگرانت نشه ، از ی طرفم اون نمره ای که گرفته بودی واقعا زِد حال بدی برات بود ، همینطور که رو مبل نشسته بودی و از استرس این که چجوری نمره ی درخشانت رو به بابات نشون بدی بودی که تهیونگ اومد سمتت و گفت : ا.ت ... حالت خوبه .. ی جوری به نظر میای ،!
ا.ت : ( دست و پاتو گم کرده بودی ، سریع خودتو جمع کردی و گفتی) امم ، آره اوکیم ، مشکلی نیس(با لبخند)
جیمین هم اومد سمتت :
جیمین : ا.ت ، چرا زانو ی غم بقا کردی
ا.ت : نه نه اوکیم ، مشکلی نیس(خنده از روی استرس)
با صدا هایی که بوجود اومد ، توجه جیهوپ بهتون جلب شد و اومد سمتت و کنارت نشست ، ات چت شده ؟! اوکیی ؟
وقتی به چشاش نگاه کردی بغضت گرفته و تو بغلش گریه کردی...جیهوپ هول شد..
جیهوپ : ات....چرا ..چرا گریه میکنی ؟!
ورقتو بهش نشون میدی
جیهوپ. : خب نمرت شده ۱۹ دیگه...چی! شدی ۹!!!
ا.ت : ببخشید بابایی ، نمیدونم چرا اینجوری شددد ، ببخشید (با گریه)
جیهوپ: (بیشتر بقلت میکنه و میگه) اشکال ندارد سانشاینم ، فقط گریه نکن دوست ندارم اون مرواریدای کوچولو رو هدر بدی..:)))
پارت بعدی...
۱.۱k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.