ازتمتنفرم

#ازت_متنفرم

پارت³

ا.ت: بریم

تارا: من برم پیش دوستای جدیدمون اگه تو میای بریم

ا.ت: نه من میرم تو کلاس

تارا:باشه هرجور راحتی

ا.ت: من برم بای

تارا: بای

تارا هم رفت پیش دوستاش منم داشتم میرفتم توی کلاس که با جونگکوک برخورد کردم

ا.ت:ببخشید معذرت میخوام خودم برشون میدارم

جونگکوک: اشکالی نداره

کتابا رو از روی زمین برداشتم و بلند شدم یهو چشمم به چشمش افتاد و مست چشاش شدم

ا.ت: بیا

جونگکوک: ممنون

ا.ت: خواهش میکنم

رد شد رفت

تارا: ا.ت چی شد؟

ا.ت: هیچی

تارا: فکر کنم عاشقش شدی

لبخند زدم رفتیم توی کلاس زنگ هم خورد آخرین زنگ بود

ا.ت: تارا برادرت توی این کلاسه

تارا: آره با جونگکوک

ا.ت: چی واقع

تارا: آره نمیدونستی

ا.ت: نه

تارا: از الان بدون

دقایقی گذشت زنگ هم خورد کتابامو جمه کردم و از دانشگاه خارج شدیم

تارا: منم دیگه با برادرم میرم مواظب خودت باشه

ا.ت: تو هم همینطور خداحافظ

تارا: خداحافظ

حرکت کردم به سمت خونه

#اد_کوک
دیدگاه ها (۰)

#ازت_متنفرم پارت⁴به خونه اومدم رفتم تو اتاقم لباسامو بپوشم ...

#ازت_متنفرم پارت⁵به دانشگاه رسیدم دیدم هیچ کی اینجا نیست از ...

#ازت_متنفرم پارت²استاد سر کلاس اومد درس داد و چند دقیقه بعد ...

#ازت_متنفرم پارت¹داشتم خودمو آماده میکردم که برم دانشگاه یهو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط