part16
#part16
رستا
ساعت۱۲شب بود رویا هنوز نیومده بودهرچی بهش زنگ میزدم جواب نمیداد تاحالاتااین موقع بیرون نبوده خیلی نگرانشم ن تنها من بلکه همه بچه هاهم نخوابیدنو منتظرشن+واای خدا بگم چیکارت کنه رویا مگه نیای خونه هوووف جیمین:نگران نباش حتما کارش طول کشیده کوک:راست میگه حتما شارژ گوشیش تمومشده الاناس که برسه افرا:مگه چقد کار داشته که انقد طول بکشه ساعت۱۲شبه مانیا:اگه دزدیده باشنش چی نامجون:مانیاشی الان داری دلگرمی میدی مانیا:خب احتماله دیگه بیاین بریم دنبالش اگه نبود بریم پیش پلیس شوگا:راست میگه احتمالش هست بیاین تا دیرتر نشده بریم دنبالش نامجون:اره موافقم بلندشیم بریم رستا:خدایاخودت کمک کن سریع بریم نامجون:صبر کن منو تو میریم تامغازه بقیه بمونن اگه نبود زنگ میزنم بقیتون بیاین کمک تا دنبالش بگردیم اگه پیداش نکردیم بعد میریم پیش پلیس کوک:منم باهاتون میام با ماشین من بریم نامجون:اوک بریم افرا:ماکه تا شماخبر بدین دق میکنیم که رستا:زود بهتون خبر میدم بای هرسه تامون رفتیم توی ماشیم کوک پشت رول نامجون کنارش منم عقب نشستم تا بتونم کنار خیابونارو نگاه کنم...+بستس بستس لعنتی کجایی نشستم روی زمینودستمو گذاشتم روشقیقم نامجون:الو ته بلند شین برین هرجارو که میتونین بگردین_....
نامجون:ن مغازلوازم ارایشیه بستس_...اره چند گروه بشین _...اوک بای احساس کردم یکی کنارم نشست سرمواوردم بالادیدم کوکه:نگران نباش پیداش میکنیم بلند شو بریم ویه لبخند قشنگ زدخیلی داشتم سعی میکردم که گریم نگیره بلندشدمورفتم تو ماشینوشیشرو باز کردم+ابانامجون میشه اونطرفو نگاه کنی منم این طرفونامجون:باشه عزیرم نگاه میکنم+کومائو تا ساعت سه صبح هممون توی خیابونا میگشتیم وهمش بهش زنگ میزدم فکر کنم صد بار بهش زنگ زدم ولی جواب نداد طفلیاهردوشون خوابشون میومد+کوک شی برگردین خونه فایده ای نداره خسته این فردا صبح میرم پیش پلیس نامجون:مطمئنی نمیخوای دیگه بگردیم+ن نامجون:پس صبر کن زنگ بزنم به بقیه کوکو دیدم که از اینه نگام کردو لب زد خوبی لبخند تلخی بهش زدمو سرمو تکون دادم سرمو گرفتم پایین تا اشک توی چشمامو نبینه نامجونم زنگ زد به بقیه تابرگردیم ساعت چهار بود که رسیدیم خونه همه هرکدوم یه جاتو حال ولو شدن طفلیاخیلی خسته شدن جیهوپ:همین جا روی مبل بخوابین تا اگه امدبفهمیم جین:من انقد خستم که حتی نمیتونم برم یه لیوان اب بخورم چ برسه به اینکه بخوام برم تواتاقم بخوابم شوگاانگشت لایکشو طرف جین گرفتو گف:باهات کامل موافقم رفیق و به پشتی مبل تکیه دادو چشماشو بست منم خوابم میومد ولی از طرفیم نگران بودم...خواب بودم که یهوصدای گوشیم بلند شدمثه جت از خواب پریدمودیدم یه شماره ناشناسه جواب دادم+الو_..+الوو
رستا
ساعت۱۲شب بود رویا هنوز نیومده بودهرچی بهش زنگ میزدم جواب نمیداد تاحالاتااین موقع بیرون نبوده خیلی نگرانشم ن تنها من بلکه همه بچه هاهم نخوابیدنو منتظرشن+واای خدا بگم چیکارت کنه رویا مگه نیای خونه هوووف جیمین:نگران نباش حتما کارش طول کشیده کوک:راست میگه حتما شارژ گوشیش تمومشده الاناس که برسه افرا:مگه چقد کار داشته که انقد طول بکشه ساعت۱۲شبه مانیا:اگه دزدیده باشنش چی نامجون:مانیاشی الان داری دلگرمی میدی مانیا:خب احتماله دیگه بیاین بریم دنبالش اگه نبود بریم پیش پلیس شوگا:راست میگه احتمالش هست بیاین تا دیرتر نشده بریم دنبالش نامجون:اره موافقم بلندشیم بریم رستا:خدایاخودت کمک کن سریع بریم نامجون:صبر کن منو تو میریم تامغازه بقیه بمونن اگه نبود زنگ میزنم بقیتون بیاین کمک تا دنبالش بگردیم اگه پیداش نکردیم بعد میریم پیش پلیس کوک:منم باهاتون میام با ماشین من بریم نامجون:اوک بریم افرا:ماکه تا شماخبر بدین دق میکنیم که رستا:زود بهتون خبر میدم بای هرسه تامون رفتیم توی ماشیم کوک پشت رول نامجون کنارش منم عقب نشستم تا بتونم کنار خیابونارو نگاه کنم...+بستس بستس لعنتی کجایی نشستم روی زمینودستمو گذاشتم روشقیقم نامجون:الو ته بلند شین برین هرجارو که میتونین بگردین_....
نامجون:ن مغازلوازم ارایشیه بستس_...اره چند گروه بشین _...اوک بای احساس کردم یکی کنارم نشست سرمواوردم بالادیدم کوکه:نگران نباش پیداش میکنیم بلند شو بریم ویه لبخند قشنگ زدخیلی داشتم سعی میکردم که گریم نگیره بلندشدمورفتم تو ماشینوشیشرو باز کردم+ابانامجون میشه اونطرفو نگاه کنی منم این طرفونامجون:باشه عزیرم نگاه میکنم+کومائو تا ساعت سه صبح هممون توی خیابونا میگشتیم وهمش بهش زنگ میزدم فکر کنم صد بار بهش زنگ زدم ولی جواب نداد طفلیاهردوشون خوابشون میومد+کوک شی برگردین خونه فایده ای نداره خسته این فردا صبح میرم پیش پلیس نامجون:مطمئنی نمیخوای دیگه بگردیم+ن نامجون:پس صبر کن زنگ بزنم به بقیه کوکو دیدم که از اینه نگام کردو لب زد خوبی لبخند تلخی بهش زدمو سرمو تکون دادم سرمو گرفتم پایین تا اشک توی چشمامو نبینه نامجونم زنگ زد به بقیه تابرگردیم ساعت چهار بود که رسیدیم خونه همه هرکدوم یه جاتو حال ولو شدن طفلیاخیلی خسته شدن جیهوپ:همین جا روی مبل بخوابین تا اگه امدبفهمیم جین:من انقد خستم که حتی نمیتونم برم یه لیوان اب بخورم چ برسه به اینکه بخوام برم تواتاقم بخوابم شوگاانگشت لایکشو طرف جین گرفتو گف:باهات کامل موافقم رفیق و به پشتی مبل تکیه دادو چشماشو بست منم خوابم میومد ولی از طرفیم نگران بودم...خواب بودم که یهوصدای گوشیم بلند شدمثه جت از خواب پریدمودیدم یه شماره ناشناسه جواب دادم+الو_..+الوو
۹.۴k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.