پارت سوکوکو یک قلب بیرون تن
پارت ۴ سوکوکو( یک قلب بیرون تن)
ویو چویا:
بعد اون شبه وحشتناک دیگه چیزه خاصی نشد ولی شویا شبا کابوس میدید و خیلی بی قراری میکرد یه بار دیدم داره با دیواررر!!¡¡ حرف میزنهه!¡
ساعت ۳ شب:
شویا: نننیییی چچاننننن😭
دازای دوید سمته اتاق شویا اخه چویا حالش خیلی بد بودگ
دازای: آروممممممم شویااا بازم اون اتفاق اوفتاد؟¡ بیا بریم پیشه خودمو چویا بخواب☹️
ویو آکوتاگاوا
فردا نرفتم مافیا و موندم خونه پیشه چویا و آتسوشی فقط دازای رف چون معموریت داشت چویا انگاری تب داشت ولی چیزی نمیگفت طبیعیه آخه منو آتسوشی ۱۸ سالمونه اون ۲۱☹️ دازای هم ۲۱ سالشه برا همین چیزی میشه به ما نمیگن
آتسوشی: وای هوا خیلی گرمهه
آکو: من که اوکیم
چویا: آره واقعا گرمه😅
آتسوشی: برم بیرون خوراکی بخرم؟¿
آکو: خودم میرم
آکو لباساشو پوشید و رفت بعد چند دیقه اومد برای شویا بابل تی گرفت و کلی خرتو پرت دیگه
ساعت ۳۰: ۰۵ دیقه بود یعنی پنجو نیم دازای همیشه پنجو ربع میرسید خیلی عجیب بود گذشت و ساعت آروم آروم گذشت و شد ۷ شب
چویا: دازای کمی دیر نکرده؟¿ ( با کمی بغض)
آتسوشی: آره دیر کرده ببینم چویا خوبی؟¿
ادامه دارد.....
ویو چویا:
بعد اون شبه وحشتناک دیگه چیزه خاصی نشد ولی شویا شبا کابوس میدید و خیلی بی قراری میکرد یه بار دیدم داره با دیواررر!!¡¡ حرف میزنهه!¡
ساعت ۳ شب:
شویا: نننیییی چچاننننن😭
دازای دوید سمته اتاق شویا اخه چویا حالش خیلی بد بودگ
دازای: آروممممممم شویااا بازم اون اتفاق اوفتاد؟¡ بیا بریم پیشه خودمو چویا بخواب☹️
ویو آکوتاگاوا
فردا نرفتم مافیا و موندم خونه پیشه چویا و آتسوشی فقط دازای رف چون معموریت داشت چویا انگاری تب داشت ولی چیزی نمیگفت طبیعیه آخه منو آتسوشی ۱۸ سالمونه اون ۲۱☹️ دازای هم ۲۱ سالشه برا همین چیزی میشه به ما نمیگن
آتسوشی: وای هوا خیلی گرمهه
آکو: من که اوکیم
چویا: آره واقعا گرمه😅
آتسوشی: برم بیرون خوراکی بخرم؟¿
آکو: خودم میرم
آکو لباساشو پوشید و رفت بعد چند دیقه اومد برای شویا بابل تی گرفت و کلی خرتو پرت دیگه
ساعت ۳۰: ۰۵ دیقه بود یعنی پنجو نیم دازای همیشه پنجو ربع میرسید خیلی عجیب بود گذشت و ساعت آروم آروم گذشت و شد ۷ شب
چویا: دازای کمی دیر نکرده؟¿ ( با کمی بغض)
آتسوشی: آره دیر کرده ببینم چویا خوبی؟¿
ادامه دارد.....
- ۲.۲k
- ۱۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط