شراره بر دل ناموس کبریا زده اند

شراره بر دل ناموس کبریا زده اند
برای دیدن ما، شهر را صدا زده اند
خدا به خیرکند، قافله به راه افتاد
سر تو را سر نیزه در انتها زده اند
حواسها همه پرت سر تو خواهد شد
که دامنی پُرِ از پاره سنگ، تا زده اند
به نیزه تکیه زدی و تمام قافله باز
گریز گریه به گودال کربلا زده اند
دوباره داد بزن... ای حرامیان به کجا؟
که شمرها به حیا باز پشت پا زده اند
محله های یهودی چقدر باریکند
دوباره فاطمه رابین کوچه هازده اند
هنوز حرمله گویا دلش خنک نشده
سپرده پای سرِ تو ؛ رباب را زده اند
بس است مرثیه، اینجا گریز میخواهد
که مرد خیره ای از ما کنیز میخواهد
دیدگاه ها (۱)

از پشت بام بر سرمان سنگ مي زنند بر زخم كهنه ي پرمان سنگ مي ز...

قصه شروع می‌شود از پشت‌بام‌ها از سنگ‌ها و هلهله‌ها، انتقام‌ه...

تو میان طشت جاخوش کرده ای بابا - ولی من برای دیدنت بالا و پا...

قسم به فیض شهادت، قسم به سرخی خون،به خیبر و نی، هور و جزیره ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط