چند پارتی کوک: وقتی بخاطر دعوا با هم قهر میکنید.
چند پارتی کوک: وقتی بخاطر دعوا با هم قهر میکنید.
پارت ⁶ و آخر ـــ♡ـــ
(@7jkjkjimmi7 🥺❤✊🏻: درخواستی)
ویو ا/ت:
کوک: ا/ت من واقعا متاسفم نمیخاستم همچین اتفاقی بیفته
ا/ت: پس چرا ی زن حامله رو هل دادی؟
کوک: بیب میدونم الان عصبی هستی ولی واقعا نمیدونستم قراره بابا و مامان شیم
ا/ت: اگر نمیشدیمم هلم میدادی؟
کوک: بیب من هرگز اینکارو نکردم نمیکنم و نخواهم کرد خودت بهتر از هرکسی میدونی ک من خیلی تورو دوست دارم و اینم یگم من حتی آزارم ب ی مورچه نمیرسه چ برسه ب ی ادم
ا/ت: تا الان ک ازارت ب ی انسانم رسیده
کوک: بیب معذرت میخام میدونم ناراحت شدی و باهام قهری ولی درکم کن بخدا عصبی بودم از کمپانی
ا/ت: کمپانی چرا؟
کوک: از شب تا صب با بچه ها تمرین کردیم ولی اخر سر چی؟ هه کنسرت افتاد برای چهار ماه دیگ
ناخودآگاه بلند شدم رو تخت بپر بپر کردم و خیلی خوشحال شدم ک یهو یاپم افتاد کوک داره نگام میکنه چار زانو روی تخت نشستم و قیافمو الکی ناراحت نشون دادم
ا/ت: اوه چ بد واقعا ناراحت شدم اشکال نداره پیش میاد
کوک: 😂
ا/ت: ب چی میخندی؟
کوک: ب تو
ا/ت: چیز خاصی تو صورتم میبینی هووم؟؟
کوک: اوم اره
ا/ت: بگو مام یکم بخندیم
کوک:بیب من میدونم تو در آینده ی خیلی نزدیک بهترین مامان دنیا میشی
ا/ت: و و واقعا؟
چون تابحال ندیده بودم کسی مث کوک از خبر بارداریم واکنش کیوتی نشون بده
خیلی خرگوش کوچولومو دوس دارم ن اون خرگوش هایی ک همه ب عنوان حیوون خونگی ازش استفاده میکنن بلکه تنها خرگوش زندگیمو دوست دارم کوک...
چند سال بعد:
الان چند سال از این ماجرا میگذره و ما ی پسر فسقلی ب نام روون داریم خیلی کیوت و مهربونه عین باباشه بچه ی پشمک خوشملم..... ♡
پایان...
امیدوارم خوشتون اومده باشه🥺🤝🏻❤
پارت ⁶ و آخر ـــ♡ـــ
(@7jkjkjimmi7 🥺❤✊🏻: درخواستی)
ویو ا/ت:
کوک: ا/ت من واقعا متاسفم نمیخاستم همچین اتفاقی بیفته
ا/ت: پس چرا ی زن حامله رو هل دادی؟
کوک: بیب میدونم الان عصبی هستی ولی واقعا نمیدونستم قراره بابا و مامان شیم
ا/ت: اگر نمیشدیمم هلم میدادی؟
کوک: بیب من هرگز اینکارو نکردم نمیکنم و نخواهم کرد خودت بهتر از هرکسی میدونی ک من خیلی تورو دوست دارم و اینم یگم من حتی آزارم ب ی مورچه نمیرسه چ برسه ب ی ادم
ا/ت: تا الان ک ازارت ب ی انسانم رسیده
کوک: بیب معذرت میخام میدونم ناراحت شدی و باهام قهری ولی درکم کن بخدا عصبی بودم از کمپانی
ا/ت: کمپانی چرا؟
کوک: از شب تا صب با بچه ها تمرین کردیم ولی اخر سر چی؟ هه کنسرت افتاد برای چهار ماه دیگ
ناخودآگاه بلند شدم رو تخت بپر بپر کردم و خیلی خوشحال شدم ک یهو یاپم افتاد کوک داره نگام میکنه چار زانو روی تخت نشستم و قیافمو الکی ناراحت نشون دادم
ا/ت: اوه چ بد واقعا ناراحت شدم اشکال نداره پیش میاد
کوک: 😂
ا/ت: ب چی میخندی؟
کوک: ب تو
ا/ت: چیز خاصی تو صورتم میبینی هووم؟؟
کوک: اوم اره
ا/ت: بگو مام یکم بخندیم
کوک:بیب من میدونم تو در آینده ی خیلی نزدیک بهترین مامان دنیا میشی
ا/ت: و و واقعا؟
چون تابحال ندیده بودم کسی مث کوک از خبر بارداریم واکنش کیوتی نشون بده
خیلی خرگوش کوچولومو دوس دارم ن اون خرگوش هایی ک همه ب عنوان حیوون خونگی ازش استفاده میکنن بلکه تنها خرگوش زندگیمو دوست دارم کوک...
چند سال بعد:
الان چند سال از این ماجرا میگذره و ما ی پسر فسقلی ب نام روون داریم خیلی کیوت و مهربونه عین باباشه بچه ی پشمک خوشملم..... ♡
پایان...
امیدوارم خوشتون اومده باشه🥺🤝🏻❤
۲۳.۷k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.