مانده بودم با دلی غمگین و سرد

مانده بودم با دلی غمگین و سرد

در کنار بوته های خشک و زرد

دلشکسته ، خسته و بی حوصله

بر وجودم , سختی یک کوه درد

او که با من همدل و همراه بود

دشمنی بیمار بود در نام مرد

💲 ℒℴνℯ
دیدگاه ها (۱)

کـاش مے دانستےﮐﻪ ﺷﺎﺩے ﺍت دنیاے من استﻭﺍﻧﺪﻭﻫﺖ ویرانے لحظه های...

اشکها کلماتی هستند که به زبان آوردن آنها بسیار سخت است !! گر...

اﻭﻧـــــــے ڪـــــــــہ ﻗﺪﺭﺗـــــــﻮ ﻧﺪﻭﻧﺴﺖﯾــــــہ ﺭﻭﺯے تــ...

دلم مےخواد فراموشے بگیرمبرم یڪ گوشہ تنهایے بمیرمدلم مےخواد ت...

( part 1 ) Who would have thought I would fall in love with ...

پارت ۱۹روزها مثل شکنجه سپری می‌شدند. جونگ‌کوک کاملاً تغییر ک...

⁨⁨⁨⁨حتما بخوانید👇🏼😭💔رخت عزایت را به تن کردم عزیزماصلا خودم ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط