من پای نوشتن را به داستان زندگیش باز کردم

من پای نوشتن را به داستان زندگیش باز کردم...
من یادش دادم نحوه ی درد و‌ دل با کاغذ و قلم را...
حال امّا پشیمانم..
شده ام‌ از این سر مانده و از آن سر رانده...
ذرّه بین دست گرفته ام و در به در دنبال مخاطب در واژه به واژه جملاتش هستم...

و خدا نرساند آن لحظه را که معشوقه ی آنسوی متن هایش من نباشم...!

#فاطمه_صفری
دیدگاه ها (۳)

قول بده که خواهی آمد ،اما هرگز نیا ...!اگر بیایی ،همه چیز خر...

آن که فتوا می دهد بوسیدنت معصیت استیا نبوسیده کسی را، یا دور...

می شوم سرباز ِ عشقت، بی بی ِ دل! لب بدهتا نخورده برگ ِ نامم ...

"و فکـر کن خـانومِ خــانه ات باشم...."جمـلاتِ بعدیِ این نوشت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط