درد تنهایی...
#درد_تنهایی...
لحظه به لحظه
غنچه در غنچه شقایق اندوه
می شکوفد
میانه های خونین دلم
دهان می گشاید ، باز می شود
لحظه به لحظه
هزاران گل ِ دهان بسته ی غزل و غمترانه و آواز
در گستره ی جان آشفته ام
ساعت به ساعت
روز به روز
هفته به هفته
ماه به ماه
فصل به فصل
سال به سال
از عشق و آزادی
از نان و آب و خاک و خانه
از خوبی ، زیبایی و محبت
از برابری و برادری
از انسان
این معجزه آفرینش
سخن ها گفتم و سرودم و خواندم و
ترانه ها آواز کردم
در نیم قرن زندگی
شب به شب و روز به روز و لحظه به لحظه
از گرانباری ِ ناماندگار عشق
تغزیه خوانی ها کردم
شگفتم از شگرفی های رنج بشری !
وجودم انگاری
شایسته ی شادمانی ها و شادکامیها
نبود
هر چند همه ی پیرامون خویش
و همه ی جهان و جهانیان زندگی را
شادمانه میخواستم و
شاد و خندان
خود امــّا
از ابهت رنجی مقدّس
و عظمت اندوهی ناگفتنی
به دردمندی تلخ و انسانی خویش
مباهات میکردم
و جانمایه ی گرانبها و عزیز تمام کلام و سکوتم
غم عشقی همیشه بود
عشقی که نیم قرن
جان مرا سوخته بود
عشقی که از فقدانش
از هجران سیمای نجیب و دلپذیرش
از وجود شفابخش و شوکتمندی که داشت
و نصیب دل من نشد
مرا لحظه به لحظه
به شکوه و رنج زیستن واداشت
مرا تاب و توان بخشید
و مبتلای عشق کرد
دریغا!
عشق
مرا در تنوره ی تنهایی
پخته تر میکند
مرا کامل میکند
درد عشق !
#ابراهیم_منصفی #رامی_جنوب #بندرکنگ
لحظه به لحظه
غنچه در غنچه شقایق اندوه
می شکوفد
میانه های خونین دلم
دهان می گشاید ، باز می شود
لحظه به لحظه
هزاران گل ِ دهان بسته ی غزل و غمترانه و آواز
در گستره ی جان آشفته ام
ساعت به ساعت
روز به روز
هفته به هفته
ماه به ماه
فصل به فصل
سال به سال
از عشق و آزادی
از نان و آب و خاک و خانه
از خوبی ، زیبایی و محبت
از برابری و برادری
از انسان
این معجزه آفرینش
سخن ها گفتم و سرودم و خواندم و
ترانه ها آواز کردم
در نیم قرن زندگی
شب به شب و روز به روز و لحظه به لحظه
از گرانباری ِ ناماندگار عشق
تغزیه خوانی ها کردم
شگفتم از شگرفی های رنج بشری !
وجودم انگاری
شایسته ی شادمانی ها و شادکامیها
نبود
هر چند همه ی پیرامون خویش
و همه ی جهان و جهانیان زندگی را
شادمانه میخواستم و
شاد و خندان
خود امــّا
از ابهت رنجی مقدّس
و عظمت اندوهی ناگفتنی
به دردمندی تلخ و انسانی خویش
مباهات میکردم
و جانمایه ی گرانبها و عزیز تمام کلام و سکوتم
غم عشقی همیشه بود
عشقی که نیم قرن
جان مرا سوخته بود
عشقی که از فقدانش
از هجران سیمای نجیب و دلپذیرش
از وجود شفابخش و شوکتمندی که داشت
و نصیب دل من نشد
مرا لحظه به لحظه
به شکوه و رنج زیستن واداشت
مرا تاب و توان بخشید
و مبتلای عشق کرد
دریغا!
عشق
مرا در تنوره ی تنهایی
پخته تر میکند
مرا کامل میکند
درد عشق !
#ابراهیم_منصفی #رامی_جنوب #بندرکنگ
۱۱۷.۹k
۰۳ اسفند ۱۳۹۸