چز وسع و تره و انبوه

چيزي وسيع و تيره و انبوه
چيزي مشوش چون
صدای دوردست روز
بر مردمک هاي پريشانم
مي‌چرخد و مي‌گسترد خود را
شايد مرا از چشمه مي‌گيرند
شايد مرا از شاخه مي‌چينند
شايد مرا مثل دری
بر لحظه‌های بعد می بندند
شايد♥️
-فروغ فرخزاد
دیدگاه ها (۰)

من تماشای تو می‌کردم و غافل بودم کَز تماشای تو خَلقی به تماش...

من به هیأتِ « ما » زاده شدمبه هیأتِ پُر شکوهِ انسانتا در بها...

ای کاش که دستِ تو پذیرش نبودنوازش نبود و بخشش نبودکه این همه...

چپتر ۱۲ _ سایه انتقامکوهستان ساکت است. نه باد می وزد، نه جیر...

عشـــق تحقیر شـده𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط