تک پارتی تام ریدل=
تک پارتی تام ریدل=
وقتی تام عاشقته
(زمان سال چهارم_اینجا تام و سوروس و جیمز هم کلاسی هستند_تام به ولدمورت تبدیل نشده)
چهار سال از هنگامی که ا/ت و تام به هاگوارتز می آمدند می گذشت ا/ت تمام این چهار سال را در زیر زمین کنار تام میگذراند از خاطراتش با اسلیترینی ها می گفت البته تا حدودی واقعیت داشت او اینها را میگفت تا شاید کمی خنده تام را ببیند بعضی مواقع جواب می داد اما بعضی مواقع حتی اخم هم می کرد و
ا/ت را از خود میراند
....(زمان حال)....
ا/ت با ذوق به سمت زیر زمین می دوید
+تام، تام!
و وارد زیر زمین شد تام تنها نیم نگاهی به ا/ت انداخت و بعد به ساخت معجون جدیدش پرداخت
+نمیدونی چیشد سوروس در مقابل جیمز ایستاد!
_خب؟
ا/ت با اخمی ساختگی به او خیره شد و بعد به سمت او رفت و کتاب دستور ساخت معجون را کش رفت و نگاهی به او انداخت
+اینا دیگه چیه؟
تام با اخم غلیظی کتاب را از دست او گرفت
_تو نمیفهمی
ا/ت این دفعه با عصبانیت واقعی به او چشم دوخت اما نمیتوانست در مقابل زیبایی او حرفی به زبان بیاورد پس انجا را ترک کرد
....(چند روز بعد)....
اکنون سه روز از هنگام ملاقات تام با ا/ت میگذرد و تام دیگر او را ندیده بود
پس تصمیم گرفت به محوطه برود تا شاید ا/ت را ببیند تا اینکه صدایی شنید صدایی آشنا
+ساکت باش!
...: به تو ربطی نداره
صدای ا/ت بود که به نظر میرسید با کسی در حال دعوا کردن است تام نزدیک تر رفت درست بود او با جیمز پاتر دعوا می کرد صدای برخی دانش آموزان می آمد
...: نمیدونم چرا همش بخاطر اون عجیب غریب(سوروس)با جیمز دعوا میکنه
...: همش این نیست من دیروز شنیدم ا/ت وقتی داشته با جیمز دعوا می کرده به یک نفر اعتراف کرده اون....
اسم اون رو انقدر اروم گفت که تام نشنید توجه اش دوباره به ان دو جلب شد باورش نمیشد ا/ت و جیمز یقه هم را گرفته بودند و ول هم نمی کردند! بعضی از هافلپافی ها سعی در جدا کردنشان داشتند اما جواب نمی داد
تام ناخواسته به سوی ان دو رفت
_تمومش کنید
هر دو با دیدن تام از هم فاصله گرفتند ا/ت کراوتش را درست کرد
جیمز*: چیشد غیرتی شدی؟
تام نگاهی به ا/ت و ظاهر نامرتبش کرد
_بیا بریم
تام بدون اینکه ناز او را بکشد دستش را محکم گرفت و به سمت زیرزمین رفت بعد چند ثانیه ای لباسی زیبا با طرح اسلیترین به او داد
_بپوشش
+اینو؟
_بله
و ا/ت به سمت مخالف تام رفت
+میخوای همینجوری نگاه کنی؟
و تام هم برگشت
....(بعد از کمی زمان)....
+بد شدم؟
تام چرخید و محو زیبایی ا/ت درون ان لباس شد و لبخندی بر روی لبانش نقش بست
_نه خوبه
+چی؟ تو واقعا همون تامی؟
تام سریع لبخندش را پاک کرد
_بله همونم
+ولی من این تام جدید و بیشتر دوست دارم
و به سمت تام رفت تام تنها یک چیز را حس کرد
حس لبان ا/ت بر روی لب هایش،بر خلاف تصور ها او این بوسه را ادامه داد و...
وقتی تام عاشقته
(زمان سال چهارم_اینجا تام و سوروس و جیمز هم کلاسی هستند_تام به ولدمورت تبدیل نشده)
چهار سال از هنگامی که ا/ت و تام به هاگوارتز می آمدند می گذشت ا/ت تمام این چهار سال را در زیر زمین کنار تام میگذراند از خاطراتش با اسلیترینی ها می گفت البته تا حدودی واقعیت داشت او اینها را میگفت تا شاید کمی خنده تام را ببیند بعضی مواقع جواب می داد اما بعضی مواقع حتی اخم هم می کرد و
ا/ت را از خود میراند
....(زمان حال)....
ا/ت با ذوق به سمت زیر زمین می دوید
+تام، تام!
و وارد زیر زمین شد تام تنها نیم نگاهی به ا/ت انداخت و بعد به ساخت معجون جدیدش پرداخت
+نمیدونی چیشد سوروس در مقابل جیمز ایستاد!
_خب؟
ا/ت با اخمی ساختگی به او خیره شد و بعد به سمت او رفت و کتاب دستور ساخت معجون را کش رفت و نگاهی به او انداخت
+اینا دیگه چیه؟
تام با اخم غلیظی کتاب را از دست او گرفت
_تو نمیفهمی
ا/ت این دفعه با عصبانیت واقعی به او چشم دوخت اما نمیتوانست در مقابل زیبایی او حرفی به زبان بیاورد پس انجا را ترک کرد
....(چند روز بعد)....
اکنون سه روز از هنگام ملاقات تام با ا/ت میگذرد و تام دیگر او را ندیده بود
پس تصمیم گرفت به محوطه برود تا شاید ا/ت را ببیند تا اینکه صدایی شنید صدایی آشنا
+ساکت باش!
...: به تو ربطی نداره
صدای ا/ت بود که به نظر میرسید با کسی در حال دعوا کردن است تام نزدیک تر رفت درست بود او با جیمز پاتر دعوا می کرد صدای برخی دانش آموزان می آمد
...: نمیدونم چرا همش بخاطر اون عجیب غریب(سوروس)با جیمز دعوا میکنه
...: همش این نیست من دیروز شنیدم ا/ت وقتی داشته با جیمز دعوا می کرده به یک نفر اعتراف کرده اون....
اسم اون رو انقدر اروم گفت که تام نشنید توجه اش دوباره به ان دو جلب شد باورش نمیشد ا/ت و جیمز یقه هم را گرفته بودند و ول هم نمی کردند! بعضی از هافلپافی ها سعی در جدا کردنشان داشتند اما جواب نمی داد
تام ناخواسته به سوی ان دو رفت
_تمومش کنید
هر دو با دیدن تام از هم فاصله گرفتند ا/ت کراوتش را درست کرد
جیمز*: چیشد غیرتی شدی؟
تام نگاهی به ا/ت و ظاهر نامرتبش کرد
_بیا بریم
تام بدون اینکه ناز او را بکشد دستش را محکم گرفت و به سمت زیرزمین رفت بعد چند ثانیه ای لباسی زیبا با طرح اسلیترین به او داد
_بپوشش
+اینو؟
_بله
و ا/ت به سمت مخالف تام رفت
+میخوای همینجوری نگاه کنی؟
و تام هم برگشت
....(بعد از کمی زمان)....
+بد شدم؟
تام چرخید و محو زیبایی ا/ت درون ان لباس شد و لبخندی بر روی لبانش نقش بست
_نه خوبه
+چی؟ تو واقعا همون تامی؟
تام سریع لبخندش را پاک کرد
_بله همونم
+ولی من این تام جدید و بیشتر دوست دارم
و به سمت تام رفت تام تنها یک چیز را حس کرد
حس لبان ا/ت بر روی لب هایش،بر خلاف تصور ها او این بوسه را ادامه داد و...
۱۲.۷k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.