₽=⁹
لینوا:یعنی نندازمش
دکتر:دخترم اول از همه بگو ببینم شوهرت دوست داره
لینوا:شوهرم؟
دکتر:ببخشید منظورم برادرت بود
لینوا:*سرمو به نشونه بله تکون دادم
دکتر:خوبه دیگه عزیزم حالا هم برو پیش شوهرت و این مسئله رو بهش بگو باشه؟
لینوا:با..باشه
دکتر:خوبه دخترم
لینوا:ازتون ممنونم دکتر صحبت با شما حالمو خیلی خوب کرد
دکتر:خوشحالم کمکت کردم دخترم
لینوا:خداحافظ
دکتر:خداحافظ دخترم
ویو لینوا
تصمیم گرفنم به ته بگم حاملم
ته ویو
چند ساعته لینوا رفته و نیومده نگرانشم به جیان(دست راست ته)گفتم ردشو بزنه و وقتی زد فهمیدم رفته بیمارستان
منتظر موندم تا بیاد
.....
اجوما در عمارتو باز کرد و قامت لینوا معلوم شد
ته:کجا بودی؟(کمی داد)
لینوا:بشین باهات حرف دارم
ته:از ارومی لینوا تعجب کردم و نشستم رو مبل
لینوا:مامان بابا کجان؟
ته:بابا شرکته مامانم با خاله رفته خرید
لینوا:هوممم باش.....خب ببین تهیونگ من...
ته:تو
لینوا:من...
ته:لینوا جون به لبم کردی بگو دیگه
لینوا:من حاملم(خیلی سریع گفت)
ته:با شنیدنش انگار دنیارو بهم دادن از زوق داد زدم((چیییییییییییییییی))
لینوا:برق چشاشو از سر زوق میشد واضح دید یکدفه پاشد اومد بغلم کردو دورم داد
لینوا:خندم گرفته بود اما نمیتونستم بخندم چون اگه میخندیدم پر رو میشد همینطور که از زوق دادو بیداد میکرد خدمتکارا با تعجب نگاش میکردن دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و زدم زیر خنده
ته:ببین خندیدی
لینوا:خیله خب چون خندیدم پر رو نشو
ته:چشم پرنسس کوچولو
لینوا:به من نگو کوچولو
ته:چشم پرنسس کوچولو
لینوا:تهیونگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ اوکی پس از ازدواج خبری نیست
ته:مگه گفتم میخوام باهات ازدواج کنم
لینوا:به معنای واقعی ضایع شدم.....همینطور با حرس زول زده بودم بهش
ته:وایییی از شدت خجالت مثل گوجه فرنگی شده بود زدم زیر خنده .....همینطور میخندیدم که صدای هق هق شنیدم خندمو قط کردم دیدم داره گریه میکنه
ته:الاهی بمیرم من معضرت میخوام
لینوا:تو خودت میدونی من حاملم العان به توجه احتیاج دارم نه ضایع شدن
ته:الاهی قربونت بشم هرچی محبتو توجهه میریزم به پات
لینوا:باشه بریز
ته:لبخند' دوست دارم
لینوا:هوم
ته:فقط هوم
لینوا:اوهوم
ته:لینوا باید یه چیزی بهت بگم
لینوا:بگو
ته:من...من همون مرد پشت نقابم
لینوا:وقتی اینو شنیدم انگار ایست قلبی کردم...یعنی ارزوم براورده شده
لینوا:چییییییییئیییی یعنیییییییی تووووووو هموننننننننن مردددددددددد ارزوووووووووو هامییییییی(داد و زوق)
ته:ها مرد ارزوهات؟
لینوا:ته من یکی از طرفدارای دو اتیشه مرد پشت نقاب بودمو همیشه ارزو میکردم اونو بدون نقاب ببینمو باهاش ازدواج کنم و العان از همون باردارم
#وانشات
#فیک
#فیلم
#بی_تی_اس
دکتر:دخترم اول از همه بگو ببینم شوهرت دوست داره
لینوا:شوهرم؟
دکتر:ببخشید منظورم برادرت بود
لینوا:*سرمو به نشونه بله تکون دادم
دکتر:خوبه دیگه عزیزم حالا هم برو پیش شوهرت و این مسئله رو بهش بگو باشه؟
لینوا:با..باشه
دکتر:خوبه دخترم
لینوا:ازتون ممنونم دکتر صحبت با شما حالمو خیلی خوب کرد
دکتر:خوشحالم کمکت کردم دخترم
لینوا:خداحافظ
دکتر:خداحافظ دخترم
ویو لینوا
تصمیم گرفنم به ته بگم حاملم
ته ویو
چند ساعته لینوا رفته و نیومده نگرانشم به جیان(دست راست ته)گفتم ردشو بزنه و وقتی زد فهمیدم رفته بیمارستان
منتظر موندم تا بیاد
.....
اجوما در عمارتو باز کرد و قامت لینوا معلوم شد
ته:کجا بودی؟(کمی داد)
لینوا:بشین باهات حرف دارم
ته:از ارومی لینوا تعجب کردم و نشستم رو مبل
لینوا:مامان بابا کجان؟
ته:بابا شرکته مامانم با خاله رفته خرید
لینوا:هوممم باش.....خب ببین تهیونگ من...
ته:تو
لینوا:من...
ته:لینوا جون به لبم کردی بگو دیگه
لینوا:من حاملم(خیلی سریع گفت)
ته:با شنیدنش انگار دنیارو بهم دادن از زوق داد زدم((چیییییییییییییییی))
لینوا:برق چشاشو از سر زوق میشد واضح دید یکدفه پاشد اومد بغلم کردو دورم داد
لینوا:خندم گرفته بود اما نمیتونستم بخندم چون اگه میخندیدم پر رو میشد همینطور که از زوق دادو بیداد میکرد خدمتکارا با تعجب نگاش میکردن دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و زدم زیر خنده
ته:ببین خندیدی
لینوا:خیله خب چون خندیدم پر رو نشو
ته:چشم پرنسس کوچولو
لینوا:به من نگو کوچولو
ته:چشم پرنسس کوچولو
لینوا:تهیونگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ اوکی پس از ازدواج خبری نیست
ته:مگه گفتم میخوام باهات ازدواج کنم
لینوا:به معنای واقعی ضایع شدم.....همینطور با حرس زول زده بودم بهش
ته:وایییی از شدت خجالت مثل گوجه فرنگی شده بود زدم زیر خنده .....همینطور میخندیدم که صدای هق هق شنیدم خندمو قط کردم دیدم داره گریه میکنه
ته:الاهی بمیرم من معضرت میخوام
لینوا:تو خودت میدونی من حاملم العان به توجه احتیاج دارم نه ضایع شدن
ته:الاهی قربونت بشم هرچی محبتو توجهه میریزم به پات
لینوا:باشه بریز
ته:لبخند' دوست دارم
لینوا:هوم
ته:فقط هوم
لینوا:اوهوم
ته:لینوا باید یه چیزی بهت بگم
لینوا:بگو
ته:من...من همون مرد پشت نقابم
لینوا:وقتی اینو شنیدم انگار ایست قلبی کردم...یعنی ارزوم براورده شده
لینوا:چییییییییئیییی یعنیییییییی تووووووو هموننننننننن مردددددددددد ارزوووووووووو هامییییییی(داد و زوق)
ته:ها مرد ارزوهات؟
لینوا:ته من یکی از طرفدارای دو اتیشه مرد پشت نقاب بودمو همیشه ارزو میکردم اونو بدون نقاب ببینمو باهاش ازدواج کنم و العان از همون باردارم
#وانشات
#فیک
#فیلم
#بی_تی_اس
۱۲۱.۱k
۰۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.