ادامه پست قبل😊💙👉
ادامه پست قبل😊💙👉
دستام که از پشت رو کمرش بود و تیشرتش و تو دستم مچاله کرده بودم از ترس،با حرص و ترس زل زدم تو چشاش و اخم کردم:_مرض به چی میخندی!!چیز خنده داری میبینی،؟!که امیر خندید و با ی حرکت برگشت سمتم که از ترس ی جیغ کشیدم دستام از تیشرتش ول شد و تو هوا موند،امیر قهقه ای زد و گفت:+آره چیز خنده دار میبینم که میخندم،چشم و ابروی واسش رفتم که با خنده ادامه داد:+آخه آدم عاقل این سگ اینقدری با دستش نشون داد ،میاد تو رو بخوره!!آخه این سگ به این کوچیکی میتونه تو رو بخوره!!
با ترس ی نگاه به سگه کردم و ی نگاه به امیر و چشمامو ریز کردم:_نکنه واسه توعه!!امیر خونسر دستاشو زد به سینه ،ن واسه همسایه ی طبقه ی پایینه آورد اینجا گفت اینو واسه من نگه دارید من میخام برم قدم بزنم ،حرفا میزنیا معلومه که واسه منه، و زانو زد زمین و تک خنده ای کرد و دستاشو واسه سگه باز کرد:+بدوو بیا بغل بابایی مایا خانوم،که سگه ی پارس کرد و زود رفت بغل امیر،با چندش قبافمو جمع کردم،ایشش از بچگی از سگ بدم میومد یعنی میترسیدم چ بزرگ چ کوچیک،امیر سگه رو ناز کرد و با ی حرکت از زمین کنده شد و به خودم اومدم که دیدم روبه روم واستاده سگه هم تو بغلش زل زده بهم،چشامو بستم و از ته وجودم ی جیغ کشیدم که احساس کردم در و دیوار ها ترك برداشت امیر اخم هاشو کشید تو هم و با لحن شاکی گفت:+اه ببور صداتو چقدر تو ترسویی ی سگ دیدی جن که ندیدی،البته از قدیم گفتن دخترا ترسوان دروغ نگفتن ،چشم و ابروی واسش رفتم و راستش ناراحت شدم بهم گفت ببور صداتو با لحن دلخوری گفتم:_هه ببخشید که نمیدونستم شما خونه رو با،باغ وحش اشتباه میگیرید و اشاره ای به سگه کردم و ادامه دادم :_جای این تو خونه نیست تا وقتی هم که اینو از جلوی چشم من گورشو گم نکردی من صدامو نمیبرم ،بعدشم با پوزخند ی نگاه به سرتاپاش کردم و اشاره ای بهش کردم مثلا تو مردی انتظار داری ی مرد گنده از ی سگ کوچولو بترسه!!؟امیر ی پوزخند زد و :+اولا به شما ربطی نداره که تو خونه ی من چی میگذره و از چی نگه داری میکنم،دوما با سگ من درست حرف بزن ،سوما و ی پوزخند مسخره تری زد،اگه این ی سگ کوچولوعه به قول خودت،تو چرا ازش میترسی و جیغ جیغ میکنی !!
ادامه داره😊💔
دستام که از پشت رو کمرش بود و تیشرتش و تو دستم مچاله کرده بودم از ترس،با حرص و ترس زل زدم تو چشاش و اخم کردم:_مرض به چی میخندی!!چیز خنده داری میبینی،؟!که امیر خندید و با ی حرکت برگشت سمتم که از ترس ی جیغ کشیدم دستام از تیشرتش ول شد و تو هوا موند،امیر قهقه ای زد و گفت:+آره چیز خنده دار میبینم که میخندم،چشم و ابروی واسش رفتم که با خنده ادامه داد:+آخه آدم عاقل این سگ اینقدری با دستش نشون داد ،میاد تو رو بخوره!!آخه این سگ به این کوچیکی میتونه تو رو بخوره!!
با ترس ی نگاه به سگه کردم و ی نگاه به امیر و چشمامو ریز کردم:_نکنه واسه توعه!!امیر خونسر دستاشو زد به سینه ،ن واسه همسایه ی طبقه ی پایینه آورد اینجا گفت اینو واسه من نگه دارید من میخام برم قدم بزنم ،حرفا میزنیا معلومه که واسه منه، و زانو زد زمین و تک خنده ای کرد و دستاشو واسه سگه باز کرد:+بدوو بیا بغل بابایی مایا خانوم،که سگه ی پارس کرد و زود رفت بغل امیر،با چندش قبافمو جمع کردم،ایشش از بچگی از سگ بدم میومد یعنی میترسیدم چ بزرگ چ کوچیک،امیر سگه رو ناز کرد و با ی حرکت از زمین کنده شد و به خودم اومدم که دیدم روبه روم واستاده سگه هم تو بغلش زل زده بهم،چشامو بستم و از ته وجودم ی جیغ کشیدم که احساس کردم در و دیوار ها ترك برداشت امیر اخم هاشو کشید تو هم و با لحن شاکی گفت:+اه ببور صداتو چقدر تو ترسویی ی سگ دیدی جن که ندیدی،البته از قدیم گفتن دخترا ترسوان دروغ نگفتن ،چشم و ابروی واسش رفتم و راستش ناراحت شدم بهم گفت ببور صداتو با لحن دلخوری گفتم:_هه ببخشید که نمیدونستم شما خونه رو با،باغ وحش اشتباه میگیرید و اشاره ای به سگه کردم و ادامه دادم :_جای این تو خونه نیست تا وقتی هم که اینو از جلوی چشم من گورشو گم نکردی من صدامو نمیبرم ،بعدشم با پوزخند ی نگاه به سرتاپاش کردم و اشاره ای بهش کردم مثلا تو مردی انتظار داری ی مرد گنده از ی سگ کوچولو بترسه!!؟امیر ی پوزخند زد و :+اولا به شما ربطی نداره که تو خونه ی من چی میگذره و از چی نگه داری میکنم،دوما با سگ من درست حرف بزن ،سوما و ی پوزخند مسخره تری زد،اگه این ی سگ کوچولوعه به قول خودت،تو چرا ازش میترسی و جیغ جیغ میکنی !!
ادامه داره😊💔
۷.۳k
۱۰ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.