نرگس
#نرگس
دو هفته بعد...
امروز یک اسفند بود تو این یه هفته ادرس خونه مریم از زیر زبونش کشیدم امروز قراره با فاطی بریم که به داداش مریم امیر هماهنگ کنیم که چهار اسفند اونو ببره کافه زُمُرد...به فاطی زنگ زدم بعد سه تا بوق جواب داد:نریییی سر کوچم بیا پایین باشه ای گفتم و کتونی هام پوشیدم رفتم بیرون داشتم در خونه رو قفل میکردم که صدای بسته شدن در اومد سرمو برگردوندم که دیدم امیر دست به بسینه و تکیه به دیوار داره نگام میکنه:به به نرگس خانم از اینورا نه سلامی نه علیکی نمیگی دلمون تنگ میشه خنده ای کردم و گفتم:خب خودتم که بیکار نیستی که بهت سر بزنم یا باشگاه یا استودیو یا اتاق ضبط نمیخوام مزاحم بشم اخم مصنوعی کرد:این دیگه چه حرفیه تو مراحمی گلم یه تای ابروش برد بالا:حالا کجا میخوای بری نکنه از این پسرای چندش گولت زدن تعجب کردم:نه مگه مغذ خر خوردم که برم با این خیابونی ها دور دور تولد مریم میخوام برم با داداشش هماهنگ کنم که واسه سوپرایز کردنش اونو ببره کافه امیر اهانی گفت یه لحظه حس کردم یه جیزی بین پاهامه سرمو گرفتم پایین با چیزی که دیدم ی جیغ بلند کشیدم..ی سگ کوچولو سفید پشمالوبا چشمای سیاهش زل زده بود بهم تو چشماش که نگاه کردم،دوباره ی جیغ بلند کشیدم که از صداش امیر ی متر پرید هوا و سگه هم ترسید بدتر پیله کرد به پاهام، با چندش و ترس هی پاهامو تند تند تکون میدادم و با صدای لرزون و بلند،:_نهههه یا امام زاده هوشنگ غریب ،نهههه هوشنگ نبود چیز اها بیژن بود همون یاا امام زاده بیژن منو از شر این خلاص کن هی تقلا میکردم و سگه وحشی تر میشد.،ی قدم زود رفتم عقب که سگه ازم جدا شد دوباره خیز برداشت که بیاد طرفم که ی جیغ بلند کشیدم دوییدم بسمت امیر و چنگ زدم به تیشرتش و پشتش قایم شدم از بس تقلا کرده بودم شالم رفته بود کنار و موهام پریشون دورم ریخته بود با ترس از پشت امیر ی نگاه کردم که دیدم سگه داره میاد،:جیغغغ وااای اومد هی از پشت امیر تیشرتشو چنگ میزدم میرفتم ، اینطرفش که سگه میومد میرفتم اینطرقش سگه میومد اینطرف امیر با حرص بهم توپید.:+تیشرتمو پاره کردی درحالی که همه ی حواسم به سگه بود با ترس آب دهنمو قورت دادم و:_این داره دنبال من میکنی بعد تو به فکر تیشرتتی؟؟!امیرکه روبش به جلو بود و من پشتش پناه گرفته بودم با خنده سرشو کج کرد به پشت به طرف من با خنده گفت:+آره چرا به فکر تیشرتم نباشه هدیه است آخه
ادامه پست بعد😊💙👈
دو هفته بعد...
امروز یک اسفند بود تو این یه هفته ادرس خونه مریم از زیر زبونش کشیدم امروز قراره با فاطی بریم که به داداش مریم امیر هماهنگ کنیم که چهار اسفند اونو ببره کافه زُمُرد...به فاطی زنگ زدم بعد سه تا بوق جواب داد:نریییی سر کوچم بیا پایین باشه ای گفتم و کتونی هام پوشیدم رفتم بیرون داشتم در خونه رو قفل میکردم که صدای بسته شدن در اومد سرمو برگردوندم که دیدم امیر دست به بسینه و تکیه به دیوار داره نگام میکنه:به به نرگس خانم از اینورا نه سلامی نه علیکی نمیگی دلمون تنگ میشه خنده ای کردم و گفتم:خب خودتم که بیکار نیستی که بهت سر بزنم یا باشگاه یا استودیو یا اتاق ضبط نمیخوام مزاحم بشم اخم مصنوعی کرد:این دیگه چه حرفیه تو مراحمی گلم یه تای ابروش برد بالا:حالا کجا میخوای بری نکنه از این پسرای چندش گولت زدن تعجب کردم:نه مگه مغذ خر خوردم که برم با این خیابونی ها دور دور تولد مریم میخوام برم با داداشش هماهنگ کنم که واسه سوپرایز کردنش اونو ببره کافه امیر اهانی گفت یه لحظه حس کردم یه جیزی بین پاهامه سرمو گرفتم پایین با چیزی که دیدم ی جیغ بلند کشیدم..ی سگ کوچولو سفید پشمالوبا چشمای سیاهش زل زده بود بهم تو چشماش که نگاه کردم،دوباره ی جیغ بلند کشیدم که از صداش امیر ی متر پرید هوا و سگه هم ترسید بدتر پیله کرد به پاهام، با چندش و ترس هی پاهامو تند تند تکون میدادم و با صدای لرزون و بلند،:_نهههه یا امام زاده هوشنگ غریب ،نهههه هوشنگ نبود چیز اها بیژن بود همون یاا امام زاده بیژن منو از شر این خلاص کن هی تقلا میکردم و سگه وحشی تر میشد.،ی قدم زود رفتم عقب که سگه ازم جدا شد دوباره خیز برداشت که بیاد طرفم که ی جیغ بلند کشیدم دوییدم بسمت امیر و چنگ زدم به تیشرتش و پشتش قایم شدم از بس تقلا کرده بودم شالم رفته بود کنار و موهام پریشون دورم ریخته بود با ترس از پشت امیر ی نگاه کردم که دیدم سگه داره میاد،:جیغغغ وااای اومد هی از پشت امیر تیشرتشو چنگ میزدم میرفتم ، اینطرفش که سگه میومد میرفتم اینطرقش سگه میومد اینطرف امیر با حرص بهم توپید.:+تیشرتمو پاره کردی درحالی که همه ی حواسم به سگه بود با ترس آب دهنمو قورت دادم و:_این داره دنبال من میکنی بعد تو به فکر تیشرتتی؟؟!امیرکه روبش به جلو بود و من پشتش پناه گرفته بودم با خنده سرشو کج کرد به پشت به طرف من با خنده گفت:+آره چرا به فکر تیشرتم نباشه هدیه است آخه
ادامه پست بعد😊💙👈
۴.۷k
۱۰ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.