"عشق من مبارکه چقدر خوبه سلیقت" به قلم: آدلی
چند وقت پیش رفتم کلاس نویسندگی ؛
ثبت نام کردم که یاد بگیرم بنویسمت . . .
از چند جلسه ی اول هیچی نفهمیدم ؛
تا رسیدیم به مبحثِ « شخصیت پردازی » ؛
نوشتن شناسنامه شخصیت رو ؛
خوب یاد گرفته بودم . . .
خودکار رو میگرفتم تو دستم ؛
مینوشتم چشمات رنگ دریان ؛
و موهات تو نور فرقی با خود آفتاب ندارن . . .
مینوشتم وقتی عصبانی میشی ؛
رگ گردنت ورم میکنه و وقتی میخندی ؛
میشه تو منحنیِ کنار لبت غرق شد . . .
اینارو مینوشتم و قهرمان و ضد قهرمان ؛
و بدمن هم حالیم نبود . . .
واسه من ایده تو بودی ؛ قهرمان تو بودی ؛
بدمن تو بودی ؛ زندگی تو بودی . . .
دیدم این استادِ هی بهم گیر میده ؛
میگه درست بنویس . . .
بیخیال نویسندگی شدم ؛
رفتم کلاس طراحی ثبت نام کردم . . .
جلسه اول عکستو گذاشتم رو به روم ؛
لباتو کشیدم گفتم بگو دوستم داری ؛
بگو بگو بگو . . . مثل اون موقع هایی که ؛
باهام لج میکردی و به حرفم گوش نمیدادی ؛
هرکاری کردم نگفتی . . .
منم هرچی بوم نقاشی و قلمو تو کلاس بود ؛
زدم شکوندم و دیگه نرفتم اونجا . . .
رفتم کلاس خیاطی ثبت نام کردم . . .
یه پیرهن چهارخونه دوختم ؛
پهنش کردم کف زمین ؛
یکم از عطرت که جا گذاشته بودی ؛
رو زدم بهش ؛
بعد خوابیدم روش ؛
آستیناشو پیچیدم دورِ گردنم ؛
هی مربیه گفت درس امروزمون ؛
« آستین لبه پاکتیه » باید آستیناشو پاکتی کنی ؛
بهش اهمیت ندادم ؛ خل بود ؛
هرچی بهش میگفتم تو آستین لبه پاکتی ؛
دوست نداری گوش نمیداد . . .
از کلاس بیرونم کرد ؛
منم رفتم اسممو نوشتم کلاس موسیقی . . .
روز اول هرچی دستمو کشیدم رو سیم های گیتار ؛
صدایِ خنده هاتو نداد . . .
به استاد بداخلاقه گفتم یه صدای ضبط شده ؛
ازت دارم توش میخندی ؛
اگه بدم گوش کنه میتونه بهم بگه با چه نتی ؛
میشه صدای خنده هاتو خوب از آب درآورد ؟!
سرم داد زد گفت به جایِ این مسخره بازی ها ؛
تمرینتو انجام بده ؛
حالیش نبود من "دو ر می فا" دوست ندارم ؛
صدای خنده هات رو دوست دارم . . .
منم سیم گیتارشو پاره کردم ؛
از آموزشگاهش زدم بیرون . . .
رفتم مطب خانم دکتر مهربونه . . .
بهش گفتم ببین خانم دکتر ؛
قربون شکل ماهت بشم نه این کلاس هایی که ؛
معرفی کردی به کارم اومد ؛
نه این قرص جدیدایی که دادی آرومم کرد . . .
میتونی آدرسِ خونه جدیدشو ؛
واسم گیر بیاری ؟!
به خدا کاریش ندارم ؛
فقط میخوام بیاد به این استاد موسیقی بداخلاقه
بفهمونه که حق نداره اونجوری سر من داد بزنه ؛
بعد اون بره خونه شون پیش دلبر جدیدش ؛
منم میرم خونمون همه قرص آبی هامو ؛
یه جا میخورم ؛ آروم میخوابم . . .:))))!
.
.
برای خوندن داستان های بیشتر به پیج زیر برید
@band_angoshti
ثبت نام کردم که یاد بگیرم بنویسمت . . .
از چند جلسه ی اول هیچی نفهمیدم ؛
تا رسیدیم به مبحثِ « شخصیت پردازی » ؛
نوشتن شناسنامه شخصیت رو ؛
خوب یاد گرفته بودم . . .
خودکار رو میگرفتم تو دستم ؛
مینوشتم چشمات رنگ دریان ؛
و موهات تو نور فرقی با خود آفتاب ندارن . . .
مینوشتم وقتی عصبانی میشی ؛
رگ گردنت ورم میکنه و وقتی میخندی ؛
میشه تو منحنیِ کنار لبت غرق شد . . .
اینارو مینوشتم و قهرمان و ضد قهرمان ؛
و بدمن هم حالیم نبود . . .
واسه من ایده تو بودی ؛ قهرمان تو بودی ؛
بدمن تو بودی ؛ زندگی تو بودی . . .
دیدم این استادِ هی بهم گیر میده ؛
میگه درست بنویس . . .
بیخیال نویسندگی شدم ؛
رفتم کلاس طراحی ثبت نام کردم . . .
جلسه اول عکستو گذاشتم رو به روم ؛
لباتو کشیدم گفتم بگو دوستم داری ؛
بگو بگو بگو . . . مثل اون موقع هایی که ؛
باهام لج میکردی و به حرفم گوش نمیدادی ؛
هرکاری کردم نگفتی . . .
منم هرچی بوم نقاشی و قلمو تو کلاس بود ؛
زدم شکوندم و دیگه نرفتم اونجا . . .
رفتم کلاس خیاطی ثبت نام کردم . . .
یه پیرهن چهارخونه دوختم ؛
پهنش کردم کف زمین ؛
یکم از عطرت که جا گذاشته بودی ؛
رو زدم بهش ؛
بعد خوابیدم روش ؛
آستیناشو پیچیدم دورِ گردنم ؛
هی مربیه گفت درس امروزمون ؛
« آستین لبه پاکتیه » باید آستیناشو پاکتی کنی ؛
بهش اهمیت ندادم ؛ خل بود ؛
هرچی بهش میگفتم تو آستین لبه پاکتی ؛
دوست نداری گوش نمیداد . . .
از کلاس بیرونم کرد ؛
منم رفتم اسممو نوشتم کلاس موسیقی . . .
روز اول هرچی دستمو کشیدم رو سیم های گیتار ؛
صدایِ خنده هاتو نداد . . .
به استاد بداخلاقه گفتم یه صدای ضبط شده ؛
ازت دارم توش میخندی ؛
اگه بدم گوش کنه میتونه بهم بگه با چه نتی ؛
میشه صدای خنده هاتو خوب از آب درآورد ؟!
سرم داد زد گفت به جایِ این مسخره بازی ها ؛
تمرینتو انجام بده ؛
حالیش نبود من "دو ر می فا" دوست ندارم ؛
صدای خنده هات رو دوست دارم . . .
منم سیم گیتارشو پاره کردم ؛
از آموزشگاهش زدم بیرون . . .
رفتم مطب خانم دکتر مهربونه . . .
بهش گفتم ببین خانم دکتر ؛
قربون شکل ماهت بشم نه این کلاس هایی که ؛
معرفی کردی به کارم اومد ؛
نه این قرص جدیدایی که دادی آرومم کرد . . .
میتونی آدرسِ خونه جدیدشو ؛
واسم گیر بیاری ؟!
به خدا کاریش ندارم ؛
فقط میخوام بیاد به این استاد موسیقی بداخلاقه
بفهمونه که حق نداره اونجوری سر من داد بزنه ؛
بعد اون بره خونه شون پیش دلبر جدیدش ؛
منم میرم خونمون همه قرص آبی هامو ؛
یه جا میخورم ؛ آروم میخوابم . . .:))))!
.
.
برای خوندن داستان های بیشتر به پیج زیر برید
@band_angoshti
۶.۴k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.