باران که روی شیشه ضرب میگیرد

باران که روی شیشه ضرب میگیرد
دلم میخواهد کنج خانه بشینیم
من در آغوشت گم شوم
تو هم در سرزمین موهایم... همان که میگویی بهشان خرمن مشکی پیچ در پیچ

تو برایم شعر بخوانی
من قربان صدای خسته ات بشوم
تو لب بزنی و نفس بکشی کنار گوشم
من از دم تو بمیرم و در بازدمت زنده شوم

باران اگر میدانست وقتی می آید تو چقدر باز عاشقم میشوی
خودش را این همه از این شهر و ما دریغ نمیکرد!!!
دیدگاه ها (۴)

حسودی ام میشودما نه کافه نادری داشتیمنه باهم قهوه میخوردیمفق...

دل آدمها تنگ میشود...بالاخره یک روز از این ماسماسک های حرفه ...

زمان هایی خیال هایم را میبافم به توتصور میکنمت نزدیکم در کاف...

مَردُم کیست؟به موجودی گفته میشه که از بدو تولد همراهیت میکنه...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط