Bleeding Love
Bleeding Love
P: 4
ویو ا/ت ک دیدم گوشیم زنگ خورد دیدم رئیسه جواب دادم
(مکالمه ا/ت و رئیسش)
+: سلام اقای چان
#: سلام ا/ت خبی رسیدی به جنگل؟
+: مرسی خبم اقای چان بله رسیدم همین الان رسیدم
#: خبه بادت نره ک خب تحقیق کنی و حواستا جمع کنی(مثلا نگران/:)
+: بله حواسم هست اقای چان و خب تحقیق میکنم شما نگران نباشید
#: اک پس حواستا جمع کنی فعلا خدافظ
+: خدافظ اقای چان
(پایان مکالمه)
اوفف چقدر گفت مواظب باشم ولش اصلا یکم بخوابم فردا شروع به تحقیق کردن میکنم گرفتم خوابیدم
7ساعت بعد:
داشتم خواب میدیدم ک یکی هعی صدام میکیرد از خواب پریدم ک دیدم سوآ بالا سرمه
*: ا/ت پاشو دیگه 7ساعت خوابیدی
+: چییییییی(با داد و تعجب)
*: یواش شتر خانوم پاشو ک شب شده بریم شام بخوریم دوساعته دارم صدات میکنم
+: باشه برو الان میام
*: اک من رفتم بیا پایین
سوآ رفت پایین منم رفتم دستشویی و رفتم پایین شام را خوریدم هممون رفتیم توی اتاق خوابمون و خوابیدیم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
صبح
با ترس از خواب بیدار شدم و نشستم روی تخت یکم نشستم تا ویندزع مغزم بیاد بالا بعد 5 مینی بلند شدم کاراما کردم ی هودی پوشیدم و ی شلوار کارگوما پوشیدم ی ارایشع ساده کردم و رفتن پایین ک دیدیم همه خوابن گوشما نگاه انداختم ک دیدیم ساعت8:30 رفتم کفشاما پوشیدم و به سمته جنگل رفتم بعد 11 ساعت تحقیقه کردن بلاخره تموم شد داشتم به سمت کلبه برمیگشتم ک دیدم ی صداهای عجیب و غریب میاد از پشته سرم نگاه کردم دبدم هیچ کس نیس دوباره به راهم ادامه دادم ک دوباره صدا میاد و بلند تر شده دپباره برگشتم دیدم هیچ مس این دفعه تند راه رفتم ک یکی جلوم ظاهر شد چون مه همه جا بود نمیتونستم قشنگ ببینم ترسم زیاد و زیاد تر شد فلبم از جاش کنده شده دیدم داره هیی بهم نزدیک و نزدیکتر میشه و منم به عقب میرفتم ک خوردم به دیوار و بهم نزدیک شد ک دیدم ی پسر خوشگل و جذاب و هات با دندون های نیشش و چشمایی قرمز بهم نگاه میکنه ک یهو...........
خ
م
ا
ر
ی
میدونم خماری بعد دردیه ولی بزارید یکم خماریتون کنم 😂
اینم پارت 4 ک گذاتم بعد چهار روز حمایت بکنید
لایک بکنید و کامنت بزارید تا انرژی بگیرم بقیه پارتارا براتون اپ کنم فردا پارته جدیدا اپ میکنم لایک و کامنت یادتون نره🙃🥲
P: 4
ویو ا/ت ک دیدم گوشیم زنگ خورد دیدم رئیسه جواب دادم
(مکالمه ا/ت و رئیسش)
+: سلام اقای چان
#: سلام ا/ت خبی رسیدی به جنگل؟
+: مرسی خبم اقای چان بله رسیدم همین الان رسیدم
#: خبه بادت نره ک خب تحقیق کنی و حواستا جمع کنی(مثلا نگران/:)
+: بله حواسم هست اقای چان و خب تحقیق میکنم شما نگران نباشید
#: اک پس حواستا جمع کنی فعلا خدافظ
+: خدافظ اقای چان
(پایان مکالمه)
اوفف چقدر گفت مواظب باشم ولش اصلا یکم بخوابم فردا شروع به تحقیق کردن میکنم گرفتم خوابیدم
7ساعت بعد:
داشتم خواب میدیدم ک یکی هعی صدام میکیرد از خواب پریدم ک دیدم سوآ بالا سرمه
*: ا/ت پاشو دیگه 7ساعت خوابیدی
+: چییییییی(با داد و تعجب)
*: یواش شتر خانوم پاشو ک شب شده بریم شام بخوریم دوساعته دارم صدات میکنم
+: باشه برو الان میام
*: اک من رفتم بیا پایین
سوآ رفت پایین منم رفتم دستشویی و رفتم پایین شام را خوریدم هممون رفتیم توی اتاق خوابمون و خوابیدیم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
صبح
با ترس از خواب بیدار شدم و نشستم روی تخت یکم نشستم تا ویندزع مغزم بیاد بالا بعد 5 مینی بلند شدم کاراما کردم ی هودی پوشیدم و ی شلوار کارگوما پوشیدم ی ارایشع ساده کردم و رفتن پایین ک دیدیم همه خوابن گوشما نگاه انداختم ک دیدیم ساعت8:30 رفتم کفشاما پوشیدم و به سمته جنگل رفتم بعد 11 ساعت تحقیقه کردن بلاخره تموم شد داشتم به سمت کلبه برمیگشتم ک دیدم ی صداهای عجیب و غریب میاد از پشته سرم نگاه کردم دبدم هیچ کس نیس دوباره به راهم ادامه دادم ک دوباره صدا میاد و بلند تر شده دپباره برگشتم دیدم هیچ مس این دفعه تند راه رفتم ک یکی جلوم ظاهر شد چون مه همه جا بود نمیتونستم قشنگ ببینم ترسم زیاد و زیاد تر شد فلبم از جاش کنده شده دیدم داره هیی بهم نزدیک و نزدیکتر میشه و منم به عقب میرفتم ک خوردم به دیوار و بهم نزدیک شد ک دیدم ی پسر خوشگل و جذاب و هات با دندون های نیشش و چشمایی قرمز بهم نگاه میکنه ک یهو...........
خ
م
ا
ر
ی
میدونم خماری بعد دردیه ولی بزارید یکم خماریتون کنم 😂
اینم پارت 4 ک گذاتم بعد چهار روز حمایت بکنید
لایک بکنید و کامنت بزارید تا انرژی بگیرم بقیه پارتارا براتون اپ کنم فردا پارته جدیدا اپ میکنم لایک و کامنت یادتون نره🙃🥲
۳.۸k
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.