💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍 ✨
💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍 ✨
part 18🤍✨
(از زبان یونا)
وایییی خدا یعنی الان میگه ...... نه فک نکنم الان بگه ..... هوفففففف یونا آروم باش آرومم باش
ک شروع کرد ب حرف زدن......
تهیونگ:سلام بچه ها منم خیلی خوشحالم ک اینجام ولی خوشحالی من با بقیه فرق میکنه من قراره تو این ی هفته با داداشام شما ارمیا و یکی از مهم ترین آدم های زندگیم وقت بگذرونم
واقعا معذرت میخوام ک تا الان نگفتم بهتون ولی .... ولی بزارین بهتون نشونش بدم .. عاااا کجاست ... آها دیدمش
همه تعجب کرده بودن ک تهیونگ از صحنه اومد پایین و اومد سمتم
منم دیگه انقد استرس کشیده بودم ک داشتم دیوونه میشدم فقط میخواستم زود تر بغلش کنم ... دیدم داره میاد نزدیکم سریع بدو بدو رفتم و پریدم تو بغلش
یونا:دلم واست تنگ شده بود 🥺
تهیونگ:منم قشنگم
بعد ب مینجی ی چشمک زد و دست منو گرفت و برد بالا روی سکو
همه از تعجب چشماشون چهار تا شده بود همه جا پچ پچ بود یکم استرس گرفتم
رفتم با تهیونگ روی سکو همه جیغ میکشیدن و سروصدا میکردن منم فقط دست تهیونگو فشار میدادم
با هر جیغشون من میمردم و زنده میشدم
تهیونگ مشغول حرف زدن شد
من خیلی استرس داشتم و حالم داشت بد میشد
کوک انگار فهمیده بود ک حالم بده دستشو گذاشت رو شونم من بهش نگا کردم ک بغلم کرد همه جیغ میکشیدن و سروصدا میکردن ب خاطر این کار کوک
تهیونگ:خب بچه ها یونا خواهر کوچیکتر منه و منو یونا از بچگی باهم بزرگ شدیم و جونمون به جون هم وصله پس حواستون باشه الآن ک همه فهمیدن کسی بخواد اذیتش کنه شخصن با من طرفه پس ب خواهرم کار نداشته باشین اون خیلی سعی کرد ک بقیه نفهمن ولی من بهتون گفتم چون دوست داشتم ک بدونین
همه تعجب کرده بودن و خشکشون زده بود
تهیونگ بهم نگا کرد فهمید ک دارم تو سروصدا اذیت میشم و حالم بده منو بغل کرد و پیشونیمو بوسید بعد از بقیه خواست یکم آروم تر باشن
پسرا قرار بود ی آهنگ دیگه برامون اجرا کنن منم رفتم پیش دخترا ک یکم دور تر از جمعیت واستاده بودن این جلو رفتم پیششون و پسرا اجرا کردن
بعد اجرا همه جا پر سروصدا شد و همه جیغ میکشیدن و خوشحال بودن منم حالم خوب بود داشتم تشویقشون میکردم
کوک گفت
........ ادامه دارد
حمایت یادتون نره💜🍫
part 18🤍✨
(از زبان یونا)
وایییی خدا یعنی الان میگه ...... نه فک نکنم الان بگه ..... هوفففففف یونا آروم باش آرومم باش
ک شروع کرد ب حرف زدن......
تهیونگ:سلام بچه ها منم خیلی خوشحالم ک اینجام ولی خوشحالی من با بقیه فرق میکنه من قراره تو این ی هفته با داداشام شما ارمیا و یکی از مهم ترین آدم های زندگیم وقت بگذرونم
واقعا معذرت میخوام ک تا الان نگفتم بهتون ولی .... ولی بزارین بهتون نشونش بدم .. عاااا کجاست ... آها دیدمش
همه تعجب کرده بودن ک تهیونگ از صحنه اومد پایین و اومد سمتم
منم دیگه انقد استرس کشیده بودم ک داشتم دیوونه میشدم فقط میخواستم زود تر بغلش کنم ... دیدم داره میاد نزدیکم سریع بدو بدو رفتم و پریدم تو بغلش
یونا:دلم واست تنگ شده بود 🥺
تهیونگ:منم قشنگم
بعد ب مینجی ی چشمک زد و دست منو گرفت و برد بالا روی سکو
همه از تعجب چشماشون چهار تا شده بود همه جا پچ پچ بود یکم استرس گرفتم
رفتم با تهیونگ روی سکو همه جیغ میکشیدن و سروصدا میکردن منم فقط دست تهیونگو فشار میدادم
با هر جیغشون من میمردم و زنده میشدم
تهیونگ مشغول حرف زدن شد
من خیلی استرس داشتم و حالم داشت بد میشد
کوک انگار فهمیده بود ک حالم بده دستشو گذاشت رو شونم من بهش نگا کردم ک بغلم کرد همه جیغ میکشیدن و سروصدا میکردن ب خاطر این کار کوک
تهیونگ:خب بچه ها یونا خواهر کوچیکتر منه و منو یونا از بچگی باهم بزرگ شدیم و جونمون به جون هم وصله پس حواستون باشه الآن ک همه فهمیدن کسی بخواد اذیتش کنه شخصن با من طرفه پس ب خواهرم کار نداشته باشین اون خیلی سعی کرد ک بقیه نفهمن ولی من بهتون گفتم چون دوست داشتم ک بدونین
همه تعجب کرده بودن و خشکشون زده بود
تهیونگ بهم نگا کرد فهمید ک دارم تو سروصدا اذیت میشم و حالم بده منو بغل کرد و پیشونیمو بوسید بعد از بقیه خواست یکم آروم تر باشن
پسرا قرار بود ی آهنگ دیگه برامون اجرا کنن منم رفتم پیش دخترا ک یکم دور تر از جمعیت واستاده بودن این جلو رفتم پیششون و پسرا اجرا کردن
بعد اجرا همه جا پر سروصدا شد و همه جیغ میکشیدن و خوشحال بودن منم حالم خوب بود داشتم تشویقشون میکردم
کوک گفت
........ ادامه دارد
حمایت یادتون نره💜🍫
۳.۸k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.