.
.
وقتی که شانه هايم
در زير بار حادثه می خواست بشکند
يک لحظه
از خيال پريشان من گذشت:
"بر شانه های تو..."
بر شانه های تو
می شد اگر سری بگذارم.
وين بغض درد را
از تنگنای سينه برآرم
به های های
آن جان پناه مهر
شايد که می توانست
از بار اين مصيبت سنگين
آسوده ام کند.
وقتی که شانه هايم
در زير بار حادثه می خواست بشکند
يک لحظه
از خيال پريشان من گذشت:
"بر شانه های تو..."
بر شانه های تو
می شد اگر سری بگذارم.
وين بغض درد را
از تنگنای سينه برآرم
به های های
آن جان پناه مهر
شايد که می توانست
از بار اين مصيبت سنگين
آسوده ام کند.
۲.۴k
۲۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.