داشتم به سال های خیلی دور فکر میکردم به آینده ای که بلاخ

داشتم به سال های خیلی دور فکر میکردم. به آینده ای که بلاخره یک روز خواهد امد. به روزهایی که دیگر مثل امروز جوان نیستیم. مثل امروز رویاهای بزرگ وعشق های جسورانه در قلبمان نمی پرورانیم. روزهایی که درآن، به دنبال فرار از هرعکس و اسم و نامه ای هستیم که ما را به یاد همدیگر می اندازد. داشتم به اینده فکر می کردم.به روزهائی که مثل همه ی ادم ها ازدواج کرده ایم. آن روزها احتمالا دخترم، در سنین حساسِ نوجوانی ست و من باید بیشتر مراقب او باشم. او را در کنار خود بنِشانم و برای او از چیزهایی بگویم که برای گفتنَش برنامه ریزی کرده ام.برایش از عشق بگویم.از داستان تلخی که زندگی اش کرده ام. از حماقت های دختری که ماند و بی رحمی مردی که رفت. برایش بگویم و نترسم از اینکه با بغض هایَم، بفهمد که دخترِ احمق داستان من بودم. بدون شک او را از عشق میترسانم. به او می فهمانم که عشق، آتشی به جان آدم ها می اندازد که خاموشی ندارد. باید بداند که عشق ،در سرزمین های ناشناخته و دوری ست که دست هیچکدام از انسان ها به آن نخواهد رسید و چیزی ک آن ها فکر می کنند عشق است ،چیزی جز درد و سختی نیست.
‎آن روزها هنوز هم برای هم اشنا هستیم. تو حتما به دیدنم خواهی آمد تا قراردادِ کاری جدیدی با من ببندی. من هم تو را به یک فنجان چای دارچین که دوست داری دعوت میکنم. با سرد ترین حالت ممکن ،نگاهت میکنم و با جدی ترین لحن، حرف میزنم. در دلم اما فریادی ست که مدام میگوید چه میشد اگر سهم من از تمام دنیا بودی؟
‎دارم تصور میکنم، اگر به بهانه ی کار، به دیدنم بیایی و از من بخواهی برای کشف عشق به همان سرزمین ناشناخته ای برویم که برای دخترم گفته ام ،با تو خواهم امد.همه چیز را رها و با تو به سرزمینی فرار خواهم کرد که هیچ کس در انجا ما را نمیشناسد.دارم تصور میکنم که در چهل سالگی، عشق میتواند از من ،جسور ترین ادم را بسازد..
‎میتوانی تصور کنی که عشق ،چقدر خطرناک است و تا کجا میتواند مرا بکشاند؟؟
‎داشتم به سال هایِ خیلی دور فکر میکردم. به روزهایی که دخترم را بیشتر از هرچیزی، از عشق میترسانم. اینکه او ناچار است یاد بگیرد که هرچقدر هم سخت و طاقت فرسا ،نباید در عشق با سرنوشت بجنگ
دیدگاه ها (۱)

میشود بغلم کنی؟؟محکم...از آنهایی که سرم چفت شود روی قلبت و ح...

دعا نمی کنم که باید در خانه هایمان را به روی دنیای تکنولوژی ...

.دنبالِ مـردی نباش که موهاتُ ببافــه....مـردی رو بخواه که بت...

چشمایِ روشنش تو تاریکی هوا و قرمزی چراغ ترمزِ ماشینِ جلویی ع...

فیک جدید

عشق ( درد بی پایان)

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط