با عشق تو سرمایه دینم به فنا رفت

با عشـقِ تو سـرمایهٰ دینم به فنا رفت
یکجا هـمه آیین و یقیـنم به فنا رفت
توحـید و نبوّت همه جا رسمِ دلم بود
کافــر شدم و رسـمِ مُبینم به فنا رفت
در حـیرتم از صاعـقهٰ عشـقِ مـَحالی؛
محصولِ چهل سالِ زمینم به فنا رفت!
در عشـقِ تو هرچند دلم کـم نگذارد؛
آن معـرفتِ روحِ متیـنم به فنا رفـت
با اینهمه آنقدر عزیزی که غمی نیست
گر پای تو فـردوسِ بَرینـم به فنا رفت
دیدگاه ها (۷)

‍ می روی از قلب من ، خب کمی آهسته ترمی زنی زخم زبان ، خب کمی...

وقتی غزلی توی دلت لک زده باشد باید نفست توی تو برفک زده باشد...

چرا بدون من چنین تو بی بهانه می روی؟به پیش چشمِ عاشقم به بیک...

باز کناین آخرین گره از روسریت رااین منم و هزار نوازش شعراز م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط