چرا بدون من چنین تو بی بهانه می روی

چرا بدون من چنین تو بی بهانه می روی؟
به پیش چشمِ عاشقم به بیکرانه می روی
منم اسیر کوی تو ،خبر نمی کنی مرا
ترانه ای نخوانده ای که بی ترانه می روی
به چاه عشق تو منم اسیر ویوسفی کنون
به خنده از کنار آن ، برادرانه می روی
تو از ثلاله ی وفا نبوده و ندیده ای
مرا به گریه ای صنم که بی نشانه می روی
شراب جام عشق تو نموده مست و بیخودم
سپرده ای به باده ام چه جاودانه می روی
به خنده های ناب تو دلم زبانه می کشد
به دل نهاده غمی تو جاودانه ، ، می روی
ندارم از سرای تو بجز هوای بودنت
خوش آن دمی که بینمت که دلبرانه می روی
دیدگاه ها (۵)

با عشـقِ تو سـرمایهٰ دینم به فنا رفتیکجا هـمه آیین و یقیـنم ...

‍ می روی از قلب من ، خب کمی آهسته ترمی زنی زخم زبان ، خب کمی...

باز کناین آخرین گره از روسریت رااین منم و هزار نوازش شعراز م...

کُجا  رَفتی گُلِ سُرخ و سِپیدَمکُجا رَفتی گُلِ رویَت نَچی...

ای عشق همه بهانه از توست من خامشم این ترانه از توست از بانگ ...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

از همان روزی که در باران سوارم کرده ایبا نگاهت هیچ می دانی چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط