عشق اجباری p6
عشق اجباری ______p6
~ میگم بیا...!!
که رفتم...
~ ا/ت نگام کن.....این چه حرفی بود که به ⬜ زدی..
+ مگه چی گفتم...
~ ا/ت عزیزم اگه بخوای اینجوری باهاش لج کنی کاری باهات میکنه که هیچوقت فراموش نکنی....
+ گوه خوردی چه کاری میتونه بکنه مثلا (خودت گوه خوردی)
~ چه کاری میتونه بکنه....هااا نفهمی مگه به راحتی میتونه دخترونگیتو بگیره....تو که اینو نمیخوای....درسته!!؟
+ نمیتونه
~ میتونه ا/ت تو زنشی
+ اگه اینجور کرد ازش شکایت میکنم بخاطر تجاوز بهم
~ ا/ت واقعا عقل کلی ت⬜ شوهرته ها
ویو ⬜
داداش ا/ت به ا/ت گفت همراش بیاد باهاش کار داره....
پنج مین بعد.........
هوففف چی کار میکنن دقیقا دو ساعت حرف میزنن
بزار برم....
که رفتم نزدیکشون.....
و شندیم هان گفت:
~ چه کاری میتونه بکنه....هااا نفهمی مگه... به راحتی میتونه دخترونگیتو بگیره....تو که اینو نمیخوای....درسته!!؟
ه..ان دارع درباره م..ن این حر..فو می..زنه....که بغضم گرفت
من چه جوری میتونم دست به ا/ت بزنم اون ۹ سال از من کوچیکتره......
که نفهمیدم چی شد اشکام سرازیر شدن....
منی که هیچوقت بخاطر کسی گریه نمیکردم اینجوری گریم گرفته بود.....
که یکدفعه دیدم ا/ت سرشو برگردوند و بهم نگاه کرد منم سریع از اونجا رفتم
+ ⬜ چی شده
_هیچی نمیخوام صحبت کنم
و رفتم بیرون پیش داداشم شوگا
ویو ا/ت
احساس میکردم داداشم راست میگفت (داداشت گوه خورده)
که صدای خیلی ضعیف گریه شنیدیم....
سرم رو بردم عقب که دیدم ⬜ داره گریه میکنه
صداش کردم گفت:
_هیچی نمیخوام صحبت کنم
و رفت
که هان گفت....:
~ نکنه حرفامون رو شنیده باشه
+ فک نمیکنم شنیده باشه...
~ شاید
~ میگم بیا...!!
که رفتم...
~ ا/ت نگام کن.....این چه حرفی بود که به ⬜ زدی..
+ مگه چی گفتم...
~ ا/ت عزیزم اگه بخوای اینجوری باهاش لج کنی کاری باهات میکنه که هیچوقت فراموش نکنی....
+ گوه خوردی چه کاری میتونه بکنه مثلا (خودت گوه خوردی)
~ چه کاری میتونه بکنه....هااا نفهمی مگه به راحتی میتونه دخترونگیتو بگیره....تو که اینو نمیخوای....درسته!!؟
+ نمیتونه
~ میتونه ا/ت تو زنشی
+ اگه اینجور کرد ازش شکایت میکنم بخاطر تجاوز بهم
~ ا/ت واقعا عقل کلی ت⬜ شوهرته ها
ویو ⬜
داداش ا/ت به ا/ت گفت همراش بیاد باهاش کار داره....
پنج مین بعد.........
هوففف چی کار میکنن دقیقا دو ساعت حرف میزنن
بزار برم....
که رفتم نزدیکشون.....
و شندیم هان گفت:
~ چه کاری میتونه بکنه....هااا نفهمی مگه... به راحتی میتونه دخترونگیتو بگیره....تو که اینو نمیخوای....درسته!!؟
ه..ان دارع درباره م..ن این حر..فو می..زنه....که بغضم گرفت
من چه جوری میتونم دست به ا/ت بزنم اون ۹ سال از من کوچیکتره......
که نفهمیدم چی شد اشکام سرازیر شدن....
منی که هیچوقت بخاطر کسی گریه نمیکردم اینجوری گریم گرفته بود.....
که یکدفعه دیدم ا/ت سرشو برگردوند و بهم نگاه کرد منم سریع از اونجا رفتم
+ ⬜ چی شده
_هیچی نمیخوام صحبت کنم
و رفتم بیرون پیش داداشم شوگا
ویو ا/ت
احساس میکردم داداشم راست میگفت (داداشت گوه خورده)
که صدای خیلی ضعیف گریه شنیدیم....
سرم رو بردم عقب که دیدم ⬜ داره گریه میکنه
صداش کردم گفت:
_هیچی نمیخوام صحبت کنم
و رفت
که هان گفت....:
~ نکنه حرفامون رو شنیده باشه
+ فک نمیکنم شنیده باشه...
~ شاید
۴.۶k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.