عشق اجباری p7

عشق اجباری ______p7
~ شاید....
ویو ⬜...
(علامت شوگا ∆)
∆ ⬜ چی شده...هاا
_ من نمیخوام با این دختره باشم....
∆ .......
_ اون منو به عنوان یه پسر هرزه میبینه....
∆ اشکال نداره ⬜ اونم بچس..۱۹ سالش که بیشتر نیست بهش حق بده
_ برا چی باید بهش حق بدم هااا
∆‌ ⬜ تو جسی رو دوست داری اونم شاید یه پسر رو دوست داره....فکر نکن فقط تو تنها کسی هستی که به عشقش نرسیده...هوم
_ بابا به خاطر اون دختر ۱۹ ساله جسی رو فرستاده فرانسه توی بار کار کنه....معلوم نیست عشقم زیر چند تا مرد تا حالا خوابیده.....اینا همش بخاطر بابا و اون دختره از خود راضیه.....من دوس...
که تا خواستم ادامه حرفمو بگم شوگا گفت:
∆ خانم کوچولو بیا اینجا خجالت نکش دیگه تو عروس این خانواده ای....
_ بیاد چه غلطی کنه دقیقا
∆ ⬜دهنتو ببند
_ زنمه به تو چه ربطی داره
+عامم من اومدم فقط بگم بیا بریم خونه مامام بابام رفتن
_ ایشششش خدااا
+ ببخشید مزاحمت شدم برم... دیگه
∆ نه بیا.... من کارت دارم..
ویو ا/ت
دوست نداشتم برم...
ولی مجبور بودم برم......
∆ سلام...ا/ت خانم
+ س... لام
∆‌ نیاز نیست لکنت بگیری....برادر شوهرتم دیگه....
+ من ل..کنت ن.. گر..فتم
∆ باش خب وقت داری باهات صحبت کنم
+هوم