سناریو سانگ وو پارت ۳
چند روزی از رو به رو شدن من با سانگ وو میگذره و به زندگی عادیم رسیدم . کلاس دفاع شخصی میرفتم ، توی کارگاه چیزمیز میساختم و اینجور چیزا دیگه. ولی برام عجیبه که سانگ وو بعضی وقت ها نگاهم میکنه ، تا حالا کسی این شکلی نبوده ، (شهر عجیبیه).
✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭
ا/ت :« خب بزار ببینم کلاسم رو رفتم ، از سوپر مارکت خرید کردم ، خب دیگه کاری ندارم .
داشتم با خودم فکر میکردم که حس کردم یکی داره تعقیبم میکنه ، سرم رو چرخوندم ولی کسی نبود ، یکم ترسیدم و تند دویدم . احساس اینکه یکی داره بهم نزدیک میشه بیشتر شد ، ولی سعی کردم آروم باشم و کم کم بیخیال شدم . نزدیک خونه شدم ، می خواستم در رو باز کنم ، که یک نفر از پشت سرم گفت :« سلام ا/ت
و بعد دستش رو دور گردنم پیچوند و داشتم خفه میشدم ، از حرکت هایی که بلد بودم داشتم استفاده میکردم ولی ، انگار همه رو میدونست و بیهوش شدم !.
✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭✭
ا/ت :« خب بزار ببینم کلاسم رو رفتم ، از سوپر مارکت خرید کردم ، خب دیگه کاری ندارم .
داشتم با خودم فکر میکردم که حس کردم یکی داره تعقیبم میکنه ، سرم رو چرخوندم ولی کسی نبود ، یکم ترسیدم و تند دویدم . احساس اینکه یکی داره بهم نزدیک میشه بیشتر شد ، ولی سعی کردم آروم باشم و کم کم بیخیال شدم . نزدیک خونه شدم ، می خواستم در رو باز کنم ، که یک نفر از پشت سرم گفت :« سلام ا/ت
و بعد دستش رو دور گردنم پیچوند و داشتم خفه میشدم ، از حرکت هایی که بلد بودم داشتم استفاده میکردم ولی ، انگار همه رو میدونست و بیهوش شدم !.
۲.۰k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.