اولین عشق زندگیم
اولین عشق زندگیم
P17
_ قبلاً هم بهت گفتم ....نچ
(ویو کوک)
دیگه طاقت ندارم نمیتونم خودم رو نگه دا......
؟؟؟؟؟
قطره ی آبی به روی دستم چکید ؟؟؟؟؟
بارون ؟؟
!!؟!
به صورت ا.ت نگاه کردم داشت گریه میکرد ؟؟؟
_ا.ت ؟
+هق.......هق.....
زینگگگگگگگ (صدای زنگ )
دستش رو گرفتم و بردمش پشت سالن ورزشی مدرسه معمولا من میرم اونجا وقتی از کسی ناراحت یا عصبانیم
چون من میرم کسی دیگه اونجا نمیاد
روی یکی از صندلی های قدیمی اونجا نشوندمش
_چیزی شده ؟
+ن....هق....نه
_پس چرا گریه میکنی ؟
گریه هاش بیشتر شد انگار بارون تبدیل به سیل شده بود
به دیوار کنارش تکیه دادم
بلندش کردم توی آغوش کشیدمش سرش رو به سینه ام تکیه دادم و نوازشش میکردم
گریه هاش بیشتر رو بیشتر میشد
چرا داره گریه میکنه؟ به خاطر اینکه دستم روی پاش بود؟
سرش رو با دوتا دستم گرفتم و توی چشماش نگاه کردم
غم زیادی توی چشماش بود ...مشخص بود اونم مثل من درد کشیده است
چشمام رو بستم و به لباش بوسه ریزی زدم
برای لحظه ای گریه نکرد ....ولی .....دوباره (ناامیدی)
_برای چی داری گریه میکنی اخه ؟
+ت.....هق .....تو ....هق
_من؟
برای من ؟؟ چرا؟؟
_چرا ؟؟
چیزی نگفت ولی برای من؟ چرا اخه؟
نشستم روی صندلی ا.ت رو هم گذاشتم روی پاهام
_چرا واسه من داری گریه میکنی ؟
میخواستم یه کاری کنم گریه نکنه پس دستم رو به روی پاش کشیدم چون دستم سرد بود موهای تنش سیخ میشد
لباسش رو از توی دامنش در آوردم و دستم رو به روی کمرش به حالت نوازش میکشیدم گریه هاش کمتر شد
همینطور که با یک دستم کمر ظریفش رو نوازش میکردم دست دیگم رو روی پاش میکشیدم
به خودم بیشتر نزدیکش کردم
این نزدیکیمون باعث میشد کار های دیشب یادم بیاد اما به روی خودم نیاوردم چون الان وقتش اصلا نبود
لبم رو روی لباش گذاشتم و مک های آروم میزدم اونم هق هق کنان اجازه میداد کارم رو کنم
لبم رو از روی لباش به سمت گردنش بردم
هنوز رد کیس مارک های دیشب روی گردنش بود
خنده ریزی کردم ولی سریع خودم رو جمع و جور کردم
P17
_ قبلاً هم بهت گفتم ....نچ
(ویو کوک)
دیگه طاقت ندارم نمیتونم خودم رو نگه دا......
؟؟؟؟؟
قطره ی آبی به روی دستم چکید ؟؟؟؟؟
بارون ؟؟
!!؟!
به صورت ا.ت نگاه کردم داشت گریه میکرد ؟؟؟
_ا.ت ؟
+هق.......هق.....
زینگگگگگگگ (صدای زنگ )
دستش رو گرفتم و بردمش پشت سالن ورزشی مدرسه معمولا من میرم اونجا وقتی از کسی ناراحت یا عصبانیم
چون من میرم کسی دیگه اونجا نمیاد
روی یکی از صندلی های قدیمی اونجا نشوندمش
_چیزی شده ؟
+ن....هق....نه
_پس چرا گریه میکنی ؟
گریه هاش بیشتر شد انگار بارون تبدیل به سیل شده بود
به دیوار کنارش تکیه دادم
بلندش کردم توی آغوش کشیدمش سرش رو به سینه ام تکیه دادم و نوازشش میکردم
گریه هاش بیشتر رو بیشتر میشد
چرا داره گریه میکنه؟ به خاطر اینکه دستم روی پاش بود؟
سرش رو با دوتا دستم گرفتم و توی چشماش نگاه کردم
غم زیادی توی چشماش بود ...مشخص بود اونم مثل من درد کشیده است
چشمام رو بستم و به لباش بوسه ریزی زدم
برای لحظه ای گریه نکرد ....ولی .....دوباره (ناامیدی)
_برای چی داری گریه میکنی اخه ؟
+ت.....هق .....تو ....هق
_من؟
برای من ؟؟ چرا؟؟
_چرا ؟؟
چیزی نگفت ولی برای من؟ چرا اخه؟
نشستم روی صندلی ا.ت رو هم گذاشتم روی پاهام
_چرا واسه من داری گریه میکنی ؟
میخواستم یه کاری کنم گریه نکنه پس دستم رو به روی پاش کشیدم چون دستم سرد بود موهای تنش سیخ میشد
لباسش رو از توی دامنش در آوردم و دستم رو به روی کمرش به حالت نوازش میکشیدم گریه هاش کمتر شد
همینطور که با یک دستم کمر ظریفش رو نوازش میکردم دست دیگم رو روی پاش میکشیدم
به خودم بیشتر نزدیکش کردم
این نزدیکیمون باعث میشد کار های دیشب یادم بیاد اما به روی خودم نیاوردم چون الان وقتش اصلا نبود
لبم رو روی لباش گذاشتم و مک های آروم میزدم اونم هق هق کنان اجازه میداد کارم رو کنم
لبم رو از روی لباش به سمت گردنش بردم
هنوز رد کیس مارک های دیشب روی گردنش بود
خنده ریزی کردم ولی سریع خودم رو جمع و جور کردم
۵۶۸
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.