یچیزی ... خب اسم ندارم
ویو سولی
همه چیز عالی بود مخصوصا صفت زیبای کلیسی خیلی وقت دلم میخواد واسه من بشه ولی حیف مهم نیس من که تا اخرش قرار تیست بهش چیزی نگم ی روزی حاملش میکنم ... وایی شیرش چقدر خوشمزه بشه😈😈 .....
همینطوری داشتم به این چیزا فکر میکردم که ناظم تشریف اورد
ناظم : مگه نمیدونی این مدرسه یونیفرن مخصوص داره این دفعه میری دفتر
من : فکر میکنی کی هستی منو نمیتونی ببری دفتر و بعدشم که هه این لبایای فورمتون به درد فاضلاب خونه مادربزرگم میخوره
ناظم : فکر کنم تو هم بدرد کلی کتک میخوری
مجبورم کرد برم دفتر و بعداز کلی بحث رو مخ اخراج شدم 😊😊 عالی بود اصلا از ایم مدرسه خوشم نمیومد ولی از فردی که داخلش بود چراا .... رفتم خونه و وقتی مانانم فهمید اخراج شدم از خونه پرتم کرد بیرون پس مجبور شدم برم سوپر مارکت اخه دلشتم از گشنگی 🔪🔪 رفتم داخل مغازه ی چیپس و انرژی زا برداشتم ولی وقتی فروشنده کارتو کشید :
موجودیه کارت کافی نمیباشد
ته ضایع گی مهم نبود وقتی خواستم برم اونا رو بزارم سرجاشون ....
ویو کلیسی
بعد از مدرسه رفتم تو پارک نشستم یکم هوا بخورم و صدای گنجشک هارو بشنوم که صدا شکمم دراومد رفتم مغازه که سال بالاییه مدرسه رو دیدم که اخراج شده بود خیلی قدش از من بلند تر بود ولی فک کنم پول کم داشت همراش واسه همین حساب کردم با تعجب نگام کرد
رفتیم بیرون :
سولی : چررااا حساب کردی
کلیسی : اخه پول نداشتی همرات
سولی : یعنی فقط همین هیچ حسی بهم نداری
کلیسی : نکنه فکر میکنی دوست دارم
سولی : هه شاید نداشته باشی ولی خیلی دارن
کلیسی: مثلا ؟...کیا
سولی : با بوسیدن لبای کلیسی بهش فهموند کی
بعد از اینکه منو بوسید هولش دادم
کلیسی : چراا اینکارو کردی
سولی : دوست دارم
کلیسی : اما من ندارم
سولی : بهتره داشته باشی وگرنه مجبورت میکنم
بعداز این حرفش خندم گرفت و دعوتش کردم بیاد خونمون
ویو سولی
موقعیت عالی ای بود که یکاری کنم دوسم داشته باشه 😈
درو باز کرد و رفتیم داخل خونه .....
پارت دوم
بلخشید دیر شد
من واقعا بد قولم 🤦♀️
همه چیز عالی بود مخصوصا صفت زیبای کلیسی خیلی وقت دلم میخواد واسه من بشه ولی حیف مهم نیس من که تا اخرش قرار تیست بهش چیزی نگم ی روزی حاملش میکنم ... وایی شیرش چقدر خوشمزه بشه😈😈 .....
همینطوری داشتم به این چیزا فکر میکردم که ناظم تشریف اورد
ناظم : مگه نمیدونی این مدرسه یونیفرن مخصوص داره این دفعه میری دفتر
من : فکر میکنی کی هستی منو نمیتونی ببری دفتر و بعدشم که هه این لبایای فورمتون به درد فاضلاب خونه مادربزرگم میخوره
ناظم : فکر کنم تو هم بدرد کلی کتک میخوری
مجبورم کرد برم دفتر و بعداز کلی بحث رو مخ اخراج شدم 😊😊 عالی بود اصلا از ایم مدرسه خوشم نمیومد ولی از فردی که داخلش بود چراا .... رفتم خونه و وقتی مانانم فهمید اخراج شدم از خونه پرتم کرد بیرون پس مجبور شدم برم سوپر مارکت اخه دلشتم از گشنگی 🔪🔪 رفتم داخل مغازه ی چیپس و انرژی زا برداشتم ولی وقتی فروشنده کارتو کشید :
موجودیه کارت کافی نمیباشد
ته ضایع گی مهم نبود وقتی خواستم برم اونا رو بزارم سرجاشون ....
ویو کلیسی
بعد از مدرسه رفتم تو پارک نشستم یکم هوا بخورم و صدای گنجشک هارو بشنوم که صدا شکمم دراومد رفتم مغازه که سال بالاییه مدرسه رو دیدم که اخراج شده بود خیلی قدش از من بلند تر بود ولی فک کنم پول کم داشت همراش واسه همین حساب کردم با تعجب نگام کرد
رفتیم بیرون :
سولی : چررااا حساب کردی
کلیسی : اخه پول نداشتی همرات
سولی : یعنی فقط همین هیچ حسی بهم نداری
کلیسی : نکنه فکر میکنی دوست دارم
سولی : هه شاید نداشته باشی ولی خیلی دارن
کلیسی: مثلا ؟...کیا
سولی : با بوسیدن لبای کلیسی بهش فهموند کی
بعد از اینکه منو بوسید هولش دادم
کلیسی : چراا اینکارو کردی
سولی : دوست دارم
کلیسی : اما من ندارم
سولی : بهتره داشته باشی وگرنه مجبورت میکنم
بعداز این حرفش خندم گرفت و دعوتش کردم بیاد خونمون
ویو سولی
موقعیت عالی ای بود که یکاری کنم دوسم داشته باشه 😈
درو باز کرد و رفتیم داخل خونه .....
پارت دوم
بلخشید دیر شد
من واقعا بد قولم 🤦♀️
۲.۲k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.