امتحان زندگی

《امتحان زندگی 》
p²³

ا،ت : ولم..کن...دردم مياد
کی جون موهاش رو محکم تر کشید که آخ بلندی از دهنش خارج شد و مادرش با عجله به سمتش اومد
م/ا،ت : چیکار میکنی پسرم ولش کن
پشت مادرش ایستاد و بدون‌ اینکه به حرفای اونا گوش بده زود وارد اتاقش شد و در رو بست پشت در نشست و سرش رو به در تکیه داد بازم مثل همیشه صدای مادرش رو میشنید که بعد از هر‌بار کتک زدنش
دلیل این رفتار هاش رو ازش می‌پرسید
م/ا،ت : پسرم چرا این اینجوری رفتار میکنی اون خواهرته
کی جون : ولم کن مادر
دست روی گوش هاش گذاشته تا صدای بحث های اونا رو نشنوه
سعی میکرد اشک هاش رو کنترل کنه
اما نمیتونست و اشک هاش روی گونه اش سرازير شدن
وقت های که با تهیونگ بود همه چیز رو فراموش میکرد سختی ها و کتک های که طی‌ این سال های که پدرش رو از دست داده بود رو تحمیل شده
بود این عشق بهش زندگی داد بود و همچنین شادی که خیلی وقت بود ازش محروم بود
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^ روز بعد ^^^

وارد بیمارستان شد و به سمته اتاق اش رفت
کتش رو درآورد و با پوشیدن روپوش سفیدش از اتاق خارج شد و به سمته اوتاق مریض اش رفت بعد از چک کردن وضعیت اش توضیحات لازم رو به خانواده مریض به اتاق اش برگشت
روی صندلی اش نشست
به فکر کردن اتفاق های دیشب حس خیلی خوبی داشت غافل از حال اون‌ دختر لبخند‌ می‌زد
بعد از اون همه سختی مرگ پدر و مادر بر اثر یه تصادف یهویی گذروندن اون همه سال توی یتیم خانه و همه این تلاش ها که به یه دکتر موفق تبدیل بشه گذروندن این همه اتقاق باعث شده بود
خودش رو فراموش کنه اما از وقتی که با اون دختر آشنا شده بود زندگی اش به کل تعقیر کرده بود عاشق شده بود و این براش یه حسه کاملا متفاوت‌ بود توی افکارش غرق بود که با صدای بازشدن در از افکارش بيرون اومد
یوچان : دکتر کیم تهیونگ درسته
تهیونگ به صندلی اش تکیه داد و چینی بين آبرو هایش اومد
تهیونگ : بله بفرمایید
یوچان به سمته مبل که توی اتاق بود رفت و روش نشست به مبل تکیه داد و پاش روی اون یکی پاش انداخت
یوچان : شايد تو منو نشناسی ولی من خوب می‌شناسمت
من نامزد دختری هستم که ادعا میکنه دوست دختر تو
از این حرفه یهویی یوچان تعجب کرد ولی به اون دختر اعتماد داشت
و ترجیح دا اینو از خودش بپرسه تکیه اش رو از صندلی گرفت و به سمته جلو خم شد و دستاش توی هم گره زد و با خونسردی گفت
تهیونگ : من ترو نمیشناسم پس چرا باید حرفتو باور کنم
رابطه ای منو اون دختر به رابطه‌ ای دو روز نیست ما خیلی وقته باهم هستیم پس چرا فکر کردی حرفتو باور میکنم
یوچان خنده ای عصبی کرد.......



اسلاید ۲ اتاق تهیونگ
دیدگاه ها (۲۶)

شخصیت های فیک 《 امتحان زندگی 》

《‌ امتحان زندگی 》p²⁴یوچان خنده ای عصبی کرد و گفت یوچان : دار...

《 امتحان زندگی 》p²²سمته گردنش خم شد و بوسه طولانی روی گردنش ...

《 امتحان زندگی 》p²¹تهیونگ دست ا،ت رو گرفت و انگشتاش روی انگش...

love Between the Tides¹⁸ ا/ت خیلی احساس ترس تو خونه ی تهیونگ...

ادامه تک پارتی سرو تصمیم گرفتم گشادی رو کنار بذارم و بیام اد...

: دختر خاله تهیونگ با صدای بلند خندید و گفت اینو از تو سطل ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط