امتحان زندگی

《‌ امتحان زندگی 》
p²⁴

یوچان خنده ای عصبی کرد و گفت
یوچان : دارم میگم من نامزد اون دختر هستم ما قراره ازدواج کنیم
تهیونگ که توی همون حالت نشست بود گفت
تهیونگ : برام مهم نیست تا وقتی خودش نیاد و این حرفارو بهم بگه باور نمیکنم الان گمشو برو بیرون از اتاقم
آخر حرفش رو کمی بلند گفت که یوچان از روی مبل بلند شد اینکه با خونسردی حرف می‌زد یوچان بیشتر عصبانی میشید وقتی متوجه شد که باعث شده تهیونگ کمی عصبانی بشه از روی مبل بلند شد و به سمته در رفت قبل از این از اتاق خارج بشه روبه تهیونگ برگشت
یوچان : من دوباره برمیگردم اون وقتی که من با خونسردی حرف میزنم و تو باید حرص بخوری
تهیونگ : دفعه بعد قبل از اینکه وارد اتاق بشی در بزن خداحافظ
یوچان از اتاق خارج شد و در رو محکم بست
تهیونگ نفس عمیقی کشید و دوباره به صندلی تکیه داد با دستش شقیقه ها سرش رو ماساژ داد

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^

بعد از کلاس خارج شد و به همراه دوهی به سمته رختكن دخترا رفتن
بعد از پوشیدن لباس ورزشی اش به سمته سالن ورزش رفت
که یکی از دانشجو ها اومد
......اوستاد ورزش امروز نیومده اونایی که زنگ ورزش دارن میتونن برن
دوهی روبه ا،ت کرد
دوهی : اوفف چرا زود تر بهمون نگفتن چرا قبل از اینکه لباش عوض کنیم نگفتن چیزی شده چرا امروز ناراحت به نظر میایی دیروز گفتی با دکتر کیم قرار داری ولی تعریف نکردی که چی شد نکنه ناراحتت کرد
ا،ت : نه دیشب بهتری شب زندگیم‌ بود من کتار اون همه ناراحت ها و مشکلاتم رو فراموش میکنم
دوهی : پس چرا ناراحتی
ا،ت : چیزه مهمی نیست زیاد غر نزن بیا بریم لباسامون رو عوض کنیم
دوباره به سمته رختكن دخترا رفتن بعد از عوض کردن لباس هایش گوشیش رو برداشت و شماره تهیونگ رو گرفت
اما جوابی از دریافت نکرد بهش پیام داد و همیجور به صفحه گوشیش خیره بود هميشه وقتی بهش پیام میداد
سریع جواب میداد اما الان نه بازم باهاش تماس گرفت ولی جوابی دریافت نکرد خیلی نگران شد دوهی به چهره نگرانش نگاه کرد و به سمتش اومد دستش روی شونه اش گذاشت
دوهی : چی شده نگران به نظر میرسی
ا،ت درحالی که سرش توی گوشی بود و مشغول پیام دادن به تهیونگ بود
ا،ت : هرچی به تهیونگ زنگ میزنم و پیام میدم جواب نمیده نکنه اتفاقی براش اوفتاده
دوهی : نگران نباش حتما کار داره یا گوشیش سایلنت
ا،ت : نمیدونم همیشه وقتی بهش زنگ میزنم توی هر شرایطی باشه جواب میده
دوهی : برو ديدنش جای دوری که نیست
ا،ت : باشه من میرم بیمارستان
ا،ت کفش رو برداشت و از دوهی خداحافظی کرد و از دانشگاه خارج شد..
دیدگاه ها (۰)

《 امتحان زندگی 》p²⁵وارد بیمارستان شد و به سمته پذیرش بیمارست...

《 امتحان زندگی 》p²⁶م/ا،ت : نه نمیتونم اجازه بدم تو باید درس ...

شخصیت های فیک 《 امتحان زندگی 》

《امتحان زندگی 》p²³ا،ت : ولم..کن...دردم مياد کی جون موهاش رو ...

Between the Tides³²یک هفته بعد تهیونگتو دفترم بودم تق تق تق ...

love Between the Tides³⁴شب برگشتم خونه ا/ت: تهیونگ تهیونگ: ت...

love Between the Tides³³تهیونگ: کی بود؟ دوهی: گفتم که ا/ت ته...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط