MYIDOL
#MY_IDOL 💜
part:13
........................................
همه رسیدن کمپانی و ناهار و اونجا خوردن و رفتن خونه هاشون،فردا قرار بود دوباره تمرین کنن و روی اهنگ جدید کار کنن چون پسفردا کنسرت داشتن تو بوسان
ویو جیمین
فک کنم بعد از کنسرت با ا.ت قرار میزاشتم بهتر بود،اره
میرم خونش و بهش میگم، اگه قبول کنه اون روز بهترین روز زندگیه من میشه، ولی اگه قبول نکنه چی!؟مواجه میشم با شکست عشقی،
...
بلاخره اون روز معود رسید ، همه اماده بودن و از کمپانی اومدن بیرون، جمعیت زیادی از ارمیا جلوی در کمپانی ایستاده بودن، ماشین اومد و همگی سوار شدن تا برن بوسان
...
بعد از اجرای اول همه اومدن پشت صحنه تا لباس تعویض کنن استراحت کنن
ا.ت:این لباسی که به من دادی یکم باز نیست؟!
نامجون:اره بنظر منم عوض کنی بهتره
&:نه اتفاقا خیلی خوبه تو تنت بازم نیست زیاد
ا.ت:باشه پس برم بپوشمش
رفتم داخل اتاق و لباس و پوشیدم ، خوب بود ولی یکم باز بود
پسرا هواسشون نبود و منم موقعیت گیر اوردم و رفتم پیش ا.ت
داشتم موهام و درست میکردم که بریم رو صحنه،
کوک اومد تو اتاق
کوک:مزاحمت شدم!!؟
ا.ت:نه داشتم اماده میشم بریم برای اجرا, چیزی شده؟!
کوک:عاااممم.خب گفتنش یکم برام سخته!!!
ا.ت:کوکی بگو دیگه باید بریم دیر میشه هااا
کوک:ا.ت...من...بهت علاقه دارم
ا.ت:از کدوم علاقه حرف میزنی؟!
نزدیکم شد و رو به روم ایستاد، توی اون لحظه قلبم داشت از جاش کنده میشد...
part:13
........................................
همه رسیدن کمپانی و ناهار و اونجا خوردن و رفتن خونه هاشون،فردا قرار بود دوباره تمرین کنن و روی اهنگ جدید کار کنن چون پسفردا کنسرت داشتن تو بوسان
ویو جیمین
فک کنم بعد از کنسرت با ا.ت قرار میزاشتم بهتر بود،اره
میرم خونش و بهش میگم، اگه قبول کنه اون روز بهترین روز زندگیه من میشه، ولی اگه قبول نکنه چی!؟مواجه میشم با شکست عشقی،
...
بلاخره اون روز معود رسید ، همه اماده بودن و از کمپانی اومدن بیرون، جمعیت زیادی از ارمیا جلوی در کمپانی ایستاده بودن، ماشین اومد و همگی سوار شدن تا برن بوسان
...
بعد از اجرای اول همه اومدن پشت صحنه تا لباس تعویض کنن استراحت کنن
ا.ت:این لباسی که به من دادی یکم باز نیست؟!
نامجون:اره بنظر منم عوض کنی بهتره
&:نه اتفاقا خیلی خوبه تو تنت بازم نیست زیاد
ا.ت:باشه پس برم بپوشمش
رفتم داخل اتاق و لباس و پوشیدم ، خوب بود ولی یکم باز بود
پسرا هواسشون نبود و منم موقعیت گیر اوردم و رفتم پیش ا.ت
داشتم موهام و درست میکردم که بریم رو صحنه،
کوک اومد تو اتاق
کوک:مزاحمت شدم!!؟
ا.ت:نه داشتم اماده میشم بریم برای اجرا, چیزی شده؟!
کوک:عاااممم.خب گفتنش یکم برام سخته!!!
ا.ت:کوکی بگو دیگه باید بریم دیر میشه هااا
کوک:ا.ت...من...بهت علاقه دارم
ا.ت:از کدوم علاقه حرف میزنی؟!
نزدیکم شد و رو به روم ایستاد، توی اون لحظه قلبم داشت از جاش کنده میشد...
- ۲.۲k
- ۰۵ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط