من از پایان شروع کردممن از مغرب طلوع کردم
من از پایان شروع کردم............من از مغرب طلوع کردم
من از اعماق گم نامی...........من از گودال ناکامی
من از بن بست هر تصمیم............پر از زخمهای بی ترمیم
به دشواری شروع کردم...........به دشواری طلوع کردم
هزار مانع،هزار دیوار.........هزار چاه کن به اسم یار
هزار شب ترس تیر خوردن........به دست نارفیق مردن
من از وحشت شروع کردم........پر از تردید طلوع کردم
قدمهام گاهی سست میشد........ تنم گاهی یخ میکرد
یکی مثل شبه از دور........سرم داد میکشید ، برگرد
ولی مقصد مقدس بود.........توقف مرگ زودرس بود
صلیب بر دوش و لب خاموش.........نه برگشتم نه ایستادم
به هر گردباد تن دادم..........چه جون سختم نیفتادم
ن از پایان شروع کردم.........من از مغرب طلوع کرد
من از اعماق گم نامی...........من از گودال ناکامی
من از بن بست هر تصمیم............پر از زخمهای بی ترمیم
به دشواری شروع کردم...........به دشواری طلوع کردم
هزار مانع،هزار دیوار.........هزار چاه کن به اسم یار
هزار شب ترس تیر خوردن........به دست نارفیق مردن
من از وحشت شروع کردم........پر از تردید طلوع کردم
قدمهام گاهی سست میشد........ تنم گاهی یخ میکرد
یکی مثل شبه از دور........سرم داد میکشید ، برگرد
ولی مقصد مقدس بود.........توقف مرگ زودرس بود
صلیب بر دوش و لب خاموش.........نه برگشتم نه ایستادم
به هر گردباد تن دادم..........چه جون سختم نیفتادم
ن از پایان شروع کردم.........من از مغرب طلوع کرد
- ۶۱۱
- ۰۸ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط