من از پایان شروع کردممن از مغرب طلوع کردم

من از پایان شروع کردم............من از مغرب طلوع کردم
من از اعماق گم نامی...........من از گودال ناکامی
من از بن بست هر تصمیم............پر از زخمهای بی ترمیم
به دشواری شروع کردم...........به دشواری طلوع کردم
هزار مانع،هزار دیوار.........هزار چاه کن به اسم یار
هزار شب ترس تیر خوردن........به دست نارفیق مردن
من از وحشت شروع کردم........پر از تردید طلوع کردم
قدمهام گاهی سست میشد........ تنم گاهی یخ میکرد
یکی مثل شبه از دور........سرم داد میکشید ، برگرد
ولی مقصد مقدس بود.........توقف مرگ زودرس بود
صلیب بر دوش و لب خاموش.........نه برگشتم نه ایستادم
به هر گردباد تن دادم..........چه جون سختم نیفتادم
ن از پایان شروع کردم.........من از مغرب طلوع کرد
دیدگاه ها (۱)

چه کسی حرف مرا می فهمد؟چه کسی درد مرا می داند؟در پس پرده ی ا...

ﻏﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﺁﺧﺮﺕ ﺗﻮ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺧﺪﺍحاﻓﻈﯽ
 ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﺑﯽ ﻭﻗﻔﻪ ﯼ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ...

هیچکس اشکی برای ما نریخت هرکه بامابود ازما می گریخت چندروزی ...

""نـــالـیدن"" مـخـتـص دردهـاے ڪوچڪ است❗ ️☜درد ڪــہ بـــــزر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط