که دیده ای که چون من درفراق یار
که دیدهای که چون من درفراق یار
بسوخت
بسوخت آتش هجران مرا و زار بسوخت
مرا ببین و ز من اعتبار کن یارا
اگر کسی نشنیدی کز انتظار بسوخت
غم تو صاعقهای در میان جانم زد
که تر و خشک وجودم به اعتبار بسوخت
سرشک دیده چنان میرودزسوزجگر
که قطره قطره چون ژاله در کنار
بسوخت
نفس نفس که برآمد ز حلق پر دودم
ز تاب آتش آهم شراروار بسوخت
چنان دماغ دلم از تف سموم خیال
بسوختست که هم خواب وهمقرار
بسوخت
بسوزد آتش دوزخ وجود عاصی را
چنانکه جان نزاری زهجریاربسوخت.
#نزاری_قهستانی
بسوخت
بسوخت آتش هجران مرا و زار بسوخت
مرا ببین و ز من اعتبار کن یارا
اگر کسی نشنیدی کز انتظار بسوخت
غم تو صاعقهای در میان جانم زد
که تر و خشک وجودم به اعتبار بسوخت
سرشک دیده چنان میرودزسوزجگر
که قطره قطره چون ژاله در کنار
بسوخت
نفس نفس که برآمد ز حلق پر دودم
ز تاب آتش آهم شراروار بسوخت
چنان دماغ دلم از تف سموم خیال
بسوختست که هم خواب وهمقرار
بسوخت
بسوزد آتش دوزخ وجود عاصی را
چنانکه جان نزاری زهجریاربسوخت.
#نزاری_قهستانی
۱.۲k
۳۱ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.