𝐹𝓇𝑜𝓂 𝒽𝒶𝓉𝑒 𝓉𝑜 𝒻𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅
𝐹𝓇𝑜𝓂 𝒽𝒶𝓉𝑒 𝓉𝑜 𝒻𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅
Part:7
زندگی آنقدر ها هم بد نیست
.....................................
کوک:کار می کن......
که یهو منو به خودش چسبوند و بو.س.ید با تعجب نگاش میکردم و هرچی میخواستم خودمو ازش جدا کنم نمی تونستم
ویو کوک
این روزا سرگرمیم شده بود حرص در اوردنه ا/ت بعد از اینکه وارد کلاس شدم دیدم اونم تو کلاسمه تعجب کردم و بعدش شروع به تدریس کردم
وقتی کلاس تموم شد ازش امدم بیرون دیدم آمد دنبالم صدام کرد(مکالمشون)
داشتم جواب سوالشو می دادم که لینا از یه کلاس در آمد بیرون آین اینجا چه غلطی میکرد ناچار شدم و ا/ت رو بوس...یدم تعجب میشد از تو چشماش دید
لینا اول نگاهی بهم کرد و راهش کج کرد
از ا/ت جدا شدم و قبل از اینکه حرفی بزنه گفتم
کوک::معذرت میخوام اون دختره چندش رو دیدم نخواستم سمتم بیاد
ا/ت:لینا؟
کوک:غیر از اینم چندش هست؟
ا/ت: از این حرفش خندیدم
کوک:اگه دیگه کلاس نداری بریم
ا/ت خواست جواب بده که....
یورا:تو با استاد تو رابطه ای؟
ا/ت وکوک:چی ؟ نه
یورا:پس چرا بو.....سی...دیش
کوک:قصش طولانیه..... و اسا بینم من چرا باید جواب سوالتو بدم
ا/ت اگه کاری نداری بریم؟
ا/ت:باشه
ویو ا/ت
رفتم یورا رو بغل کردم
پرش زمانی خونه
ا/ت:تهیونگگگگگگ
ته:چیشده؟
ا/ت:چرا این باید استاد دانشگاهممم باشههههههههه
کوک:از خداتم باشه
تهیونگ پقی زد زیر خنده
ا/ت:ولی میدونی از یه ور هم خوب شدا😈کوکییییییی
کوک:هان؟ کوکییی؟
ا/ت:کوکی من تو این درس ضعیفم میشه درس بهم بدی
کوک:عمرا
ا/ت:کوک لطفاااااا
کوک:نه
ا/ت:(نگاهی مظلومانه🥲🥺)
کوک:باشههه🙄
ا/ت:اخ جوننن
کوک:چهار ساعت دیگه بیا اتاقم...
Part:7
زندگی آنقدر ها هم بد نیست
.....................................
کوک:کار می کن......
که یهو منو به خودش چسبوند و بو.س.ید با تعجب نگاش میکردم و هرچی میخواستم خودمو ازش جدا کنم نمی تونستم
ویو کوک
این روزا سرگرمیم شده بود حرص در اوردنه ا/ت بعد از اینکه وارد کلاس شدم دیدم اونم تو کلاسمه تعجب کردم و بعدش شروع به تدریس کردم
وقتی کلاس تموم شد ازش امدم بیرون دیدم آمد دنبالم صدام کرد(مکالمشون)
داشتم جواب سوالشو می دادم که لینا از یه کلاس در آمد بیرون آین اینجا چه غلطی میکرد ناچار شدم و ا/ت رو بوس...یدم تعجب میشد از تو چشماش دید
لینا اول نگاهی بهم کرد و راهش کج کرد
از ا/ت جدا شدم و قبل از اینکه حرفی بزنه گفتم
کوک::معذرت میخوام اون دختره چندش رو دیدم نخواستم سمتم بیاد
ا/ت:لینا؟
کوک:غیر از اینم چندش هست؟
ا/ت: از این حرفش خندیدم
کوک:اگه دیگه کلاس نداری بریم
ا/ت خواست جواب بده که....
یورا:تو با استاد تو رابطه ای؟
ا/ت وکوک:چی ؟ نه
یورا:پس چرا بو.....سی...دیش
کوک:قصش طولانیه..... و اسا بینم من چرا باید جواب سوالتو بدم
ا/ت اگه کاری نداری بریم؟
ا/ت:باشه
ویو ا/ت
رفتم یورا رو بغل کردم
پرش زمانی خونه
ا/ت:تهیونگگگگگگ
ته:چیشده؟
ا/ت:چرا این باید استاد دانشگاهممم باشههههههههه
کوک:از خداتم باشه
تهیونگ پقی زد زیر خنده
ا/ت:ولی میدونی از یه ور هم خوب شدا😈کوکییییییی
کوک:هان؟ کوکییی؟
ا/ت:کوکی من تو این درس ضعیفم میشه درس بهم بدی
کوک:عمرا
ا/ت:کوک لطفاااااا
کوک:نه
ا/ت:(نگاهی مظلومانه🥲🥺)
کوک:باشههه🙄
ا/ت:اخ جوننن
کوک:چهار ساعت دیگه بیا اتاقم...
۱۳.۹k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.