فیک کوک
فیک کوک
عشق تدریجی
پارت24
ویوکوک
ا.ت رفت تو اتاقش منم رفتم رو تخت و به اتفاقای امروز فکر کردم یاد بوسه افتادم ناخوادآگاه لبخندی روی لبم اومد میخواست منو تحریک کنه و موفقم شد لباش خیلی خوشمزه بود تو اون لباس عروس خیلی خوشگل شده بود با لباس عروس ولی بازبود نمیدونم چرا اینقدر حساس شدم لباسی که بعدش پوشید هم باز بود داشتم دیوونه میشدم اوففف نکنه.....نه....نه......من عاشق ا.ت شدم
عاح سرم درد میکنم اروم خوابیدم
ویو ادمین
ا.ت محکم خودش رو تخت پرت کرد و به اتفاقای امروز فکر کرد
که یهو اون بوسه یادش افتاد خنده ای بر لبانش حاکم شد مثل دیوونه ها میخندید انگار.....انگار واقعا عاشق شده بود عاشق اون پسر هردو از دردعشق میسوختند دخترک بخاطر انتقامش پسرک بخاطر انتقام دخترک؛دختر باید فردا از همه ماجرا خبردارمیشود آنگاه شاید بتوانند زندگی خودرا بسازند
فلش بک به فردا ساعت 8 صبح
ویو ا.ت
صبح با صدای کوک پشت در بیدار شدم که میگفت:
_ا.ت.....ا.ت بیداری
+نه خوابم
_اومدم داخل
+هوممممم خوابم میاد
کوک اومد داخل اما با تعجب به خیره بود
تازه متوجه موقیتم شدم موهام مثل قول شده بود که کوک
زد زیر خنده بلند بلند میخندید که گفتم:رو اب بخنده خوب
چیه از خواب پاشدم دیگه!؟
جواب داد
_نه.... نه تو صورتتو از دیشب نشستی ارایشت به تمام اجزای صورتت مالیده شده
+ها اها برو بیرون
_باشه باشه😂😂
رفت بیرون رفتم تو دستشویی خودمو که دیدم جیغ بلندی کشیدم و پرت شدم رو زمین اروم پاشدم صورتمو شستم و موهامو شونه کردم و دم اسبی بستم
یک هودی سبز با شلوار بگ مشکی پوشیدم و رفتم پایین
کنار کوک نشستم و شروع کردم به صبحونه خوردن که کوک گفت:هوم حالا شدی یه چیزی اصلا اول صبح ترو نباید ببینم ممکنه سکته بزنم😂😂
گفتم :اگه تحقیر کردنت تموم شد میزاری دو لقمه خوش از گلوم پایین بره
گفت :اوهوم میزارم ولی امروز خانوادم قراره از امریکا بیان و ترو ببینن و یک سوپرایزم برات دارم
گفتم :اوکی حاضر میشم ،چه سوپرایزی؟!
گفت :نمیشه بگم باید ببینی الان میرم شرکت ساعت 6 میام خونه
گفتم :منم امروز ساعت 9 دانشگاه میرم بعدش میرم شرکت ساعت 6 منم میام اوکی
گفت:باشه ولی مراقب خودت باش
گفتم:اوهوم جیمین و هیوجین و یوناو لینا هستن
گفت:هیوجین کیه؟؟
درحالی که داشتم اب پرتقال میخوردم گفتم:ها حیح اون سینگل اعضم عضو اکیپمونه
گفت:اوهوم ولی بازم رفتی یکی از بادیگردا رو ببر
گفتم:باشه
گفت:پس من رفتم
و از روی سندلی پاشد و روبه رو وایستاد
لقمه تو دهنمو قورت دادم و پاشدم و دستامو رو شونش زدم و گفتم : فایتینگ توعم مواظب باش
ادامه دارد.......
عشق تدریجی
پارت24
ویوکوک
ا.ت رفت تو اتاقش منم رفتم رو تخت و به اتفاقای امروز فکر کردم یاد بوسه افتادم ناخوادآگاه لبخندی روی لبم اومد میخواست منو تحریک کنه و موفقم شد لباش خیلی خوشمزه بود تو اون لباس عروس خیلی خوشگل شده بود با لباس عروس ولی بازبود نمیدونم چرا اینقدر حساس شدم لباسی که بعدش پوشید هم باز بود داشتم دیوونه میشدم اوففف نکنه.....نه....نه......من عاشق ا.ت شدم
عاح سرم درد میکنم اروم خوابیدم
ویو ادمین
ا.ت محکم خودش رو تخت پرت کرد و به اتفاقای امروز فکر کرد
که یهو اون بوسه یادش افتاد خنده ای بر لبانش حاکم شد مثل دیوونه ها میخندید انگار.....انگار واقعا عاشق شده بود عاشق اون پسر هردو از دردعشق میسوختند دخترک بخاطر انتقامش پسرک بخاطر انتقام دخترک؛دختر باید فردا از همه ماجرا خبردارمیشود آنگاه شاید بتوانند زندگی خودرا بسازند
فلش بک به فردا ساعت 8 صبح
ویو ا.ت
صبح با صدای کوک پشت در بیدار شدم که میگفت:
_ا.ت.....ا.ت بیداری
+نه خوابم
_اومدم داخل
+هوممممم خوابم میاد
کوک اومد داخل اما با تعجب به خیره بود
تازه متوجه موقیتم شدم موهام مثل قول شده بود که کوک
زد زیر خنده بلند بلند میخندید که گفتم:رو اب بخنده خوب
چیه از خواب پاشدم دیگه!؟
جواب داد
_نه.... نه تو صورتتو از دیشب نشستی ارایشت به تمام اجزای صورتت مالیده شده
+ها اها برو بیرون
_باشه باشه😂😂
رفت بیرون رفتم تو دستشویی خودمو که دیدم جیغ بلندی کشیدم و پرت شدم رو زمین اروم پاشدم صورتمو شستم و موهامو شونه کردم و دم اسبی بستم
یک هودی سبز با شلوار بگ مشکی پوشیدم و رفتم پایین
کنار کوک نشستم و شروع کردم به صبحونه خوردن که کوک گفت:هوم حالا شدی یه چیزی اصلا اول صبح ترو نباید ببینم ممکنه سکته بزنم😂😂
گفتم :اگه تحقیر کردنت تموم شد میزاری دو لقمه خوش از گلوم پایین بره
گفت :اوهوم میزارم ولی امروز خانوادم قراره از امریکا بیان و ترو ببینن و یک سوپرایزم برات دارم
گفتم :اوکی حاضر میشم ،چه سوپرایزی؟!
گفت :نمیشه بگم باید ببینی الان میرم شرکت ساعت 6 میام خونه
گفتم :منم امروز ساعت 9 دانشگاه میرم بعدش میرم شرکت ساعت 6 منم میام اوکی
گفت:باشه ولی مراقب خودت باش
گفتم:اوهوم جیمین و هیوجین و یوناو لینا هستن
گفت:هیوجین کیه؟؟
درحالی که داشتم اب پرتقال میخوردم گفتم:ها حیح اون سینگل اعضم عضو اکیپمونه
گفت:اوهوم ولی بازم رفتی یکی از بادیگردا رو ببر
گفتم:باشه
گفت:پس من رفتم
و از روی سندلی پاشد و روبه رو وایستاد
لقمه تو دهنمو قورت دادم و پاشدم و دستامو رو شونش زدم و گفتم : فایتینگ توعم مواظب باش
ادامه دارد.......
۳.۸k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.