love neutral

پارت 10
کوک: هی..کی گفته بیای اینجا؟
ا/ت: مامانت..منو به فرزندی قبول کرد
کوک: چی؟..
ا/ت: من از بوسان فرار کردم و دنبال جایی بودم و مامانت منو آورد اینجا..یعنی درواقع از مادر و پدرم فرار کردم
کوک: حالا هرچی برو تو اتاقت
ا/ت: باشع
کوک:تا الان که کنار هم بودیم فقط یک هفته تونستم دربرابر سرد بودن در مقابل اون دووم بیارم و کم کم با هم صمیمی شدیم.. وقتی اتفاقی می افتاد به هک کمک میکردیم.. عین دوستای واقعی..تا اینکه عاشقش شدم و این باعث ایجاد تغییرات در من شد
کوک: پاشو بریم لباس بپوشیم میخوام نی نیمو ببرم دور دور
ا/ت: این الان حتی یک موجودم نیستش
کوک: حالا هرچی..از من و توعه دیگه
ا/ت: :)..باشه بریم*.. من شیر توت فرنگی میخوام
کوک: حله!.. بریم :)
*هشت ماه بعد*
ا/ت: تمام این مدت یعتی یک دقیقه نشده که کوک منو ول کنه همش با بچمون درواقع پسرمون حرف می‌زد و همش چیز میز بهم می‌خورند تا مراقب من و جونگ یول باشه..
هانا: عشق خاله کی میاد؟
ا/ت: من چع بدونم
هانا:غذا های خاله رو دوست داری نه؟
ا/ت: من فقط میل به دوکبوکی های تو دارم..وگرنه بچم غذای منو و باباشو دوست دارع..مگه نه پسر؟
کوک: والا..برای پسرم کلی اسباب بازی گرفتم که بازی کنه
دیدگاه ها (۹)

me before you

love neutral

love neutral

love neutral

⁶²بوسه طولانی جونگکوک به آرامی پایان یافت. هر دو نفس‌نفس می‌...

love Between the Tides²⁰چند روز بعدا/ت با خودم فکر میکردم که...

"سرنوشت "p,30...۱۰ مین بعد ....ماشین جیهوپ جلوی کلبه ی چوبی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط