سناریو هان جیسونگ
پارت ۲(آخر):
(وقتی توی استخر بودی و ... )
هان نزدیک شد. هیچ حرفی نزد، هیچ حرکت اضافهای نکرد. فقط مکث کرد؛ همون چند سانتیمتری که بین شما فاصله بود.
نفسش آروم به لبت خورد…
لباشو گذاشت روی لبت
آروم، اندازهای که انگار داشت مزهی لحظه رو میچشید.
بوسهش نرم بود،
لب پایینت رو خیلی ظریف بین لبهاش گرفت، انگار داشت با نفسش نوازش میکرد.
بعد کمی سرشو چرخوند و بوسه دوم رو شروع کرد
از اون بوسههایی که بدون عجله، عمداً طول میکشه...
بین نفسهاش، لبهاشو دوباره روی لب بالا و پایینت کشید، کوتاه و آهسته؛
یه جور ظرافت بیصدا…
انگار میخواست مطمئن شه هیچ نقطهای از لبت رو جا نذاشته
کمی فاصله گرفت اما هنوز میتونستی نفس هاشو حس کنی... به چشمات خمار خیره شده بود ...
_حالا بهتر شد ؟
لبخندی زدی و دستتو دور گردنش گذاشتی
+خیلی
...
M☆Q
#فیلیکس#استری_کیدز #هان #هیونجین #جنی
(وقتی توی استخر بودی و ... )
هان نزدیک شد. هیچ حرفی نزد، هیچ حرکت اضافهای نکرد. فقط مکث کرد؛ همون چند سانتیمتری که بین شما فاصله بود.
نفسش آروم به لبت خورد…
لباشو گذاشت روی لبت
آروم، اندازهای که انگار داشت مزهی لحظه رو میچشید.
بوسهش نرم بود،
لب پایینت رو خیلی ظریف بین لبهاش گرفت، انگار داشت با نفسش نوازش میکرد.
بعد کمی سرشو چرخوند و بوسه دوم رو شروع کرد
از اون بوسههایی که بدون عجله، عمداً طول میکشه...
بین نفسهاش، لبهاشو دوباره روی لب بالا و پایینت کشید، کوتاه و آهسته؛
یه جور ظرافت بیصدا…
انگار میخواست مطمئن شه هیچ نقطهای از لبت رو جا نذاشته
کمی فاصله گرفت اما هنوز میتونستی نفس هاشو حس کنی... به چشمات خمار خیره شده بود ...
_حالا بهتر شد ؟
لبخندی زدی و دستتو دور گردنش گذاشتی
+خیلی
...
M☆Q
#فیلیکس#استری_کیدز #هان #هیونجین #جنی
- ۱.۸k
- ۱۶ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط