ارمی فداکار
ارمی فداکار
پارت ۲۴
از دید یونجی :
اینجوری نمیشه اونا بخاطر من منتظر موندن نمیشه تا صبح همیت طوری وایسم
نفس عمیقی کشیدم
تو میتونی بانگ یونجی
در رو باز کردم و همون طور که سرم پایین بود گفتم: ببخشید بخاطر من منتظر موندید این همه
تعظیمی کردم بهشون که جیهوپ با مهربونی گفت : مهم نیس خواهر منم همینه زَ....
تا خواست بقیش رو بگه یونگی با آرنجش نسبتا محکم زد توی پهلوی
جیهوپ: اااخخخ چرا میزنی ؟
یونگی : چون باید دهنتو میبستی
جیهوپ: آییش ( بچه ها آییش در کره ای به معنی لعنتیه )
از رائون که کنارم بود خدافظی کردم و با چمدونم سوار ون شدم
نامجون : تو که گفتی چمدونم رو نیاوردی پس چطوری اینجاست
من همین طور که سرم پایین بود جواب دادم : خب از اول با چمدون اومده بودم البته با اصرار هانول و ترسیدم که زشت باشه که البته قطعا زشته ولز هانوله دیگه برا همین بهتون نگفتم حتی به پی دی نیم سپرده بودم بهتون نگه اما نمیخواستم تو ذهنتون ازم یه آدم دروغگو بسازین
من که وسط تهیونگ و یونگی نشسته بودم دقیقا وسط دو تا بایسم
یونگی بایس اولم
تهیونگ بایس دومم
وااییی دارم آب میشم چجوری میخوام توی یه خونه باهاشون زندگی کنم
تهیونگ با مهربونی گفت : اصلا زشت نیس اینجوری فک نکن
چند مین بعد:
جین رمز در رو زد و رفتیم تو
جین : خبب به خونه مشترک ما خوش اومدی
یونگی : من میرم تو اتاقم
وقتی خونشون رو دیدم مغزم هنگیده بود
اون خونه به شدت خوشگل بود
نمیدونستم چی بگم فقد میتونستم بگم : وای...اینجا خیلی قشن..گه
جیمین دستشو روی شونم گذاشت و گفت : اینجا رو با سلیقه همدیگه وسایل گرفتیم و چیدیم
واایی دستتو بردار تو رو خدا دارم آب میشممم از خجالت
ادامه دارد ....
پارت ۲۴
از دید یونجی :
اینجوری نمیشه اونا بخاطر من منتظر موندن نمیشه تا صبح همیت طوری وایسم
نفس عمیقی کشیدم
تو میتونی بانگ یونجی
در رو باز کردم و همون طور که سرم پایین بود گفتم: ببخشید بخاطر من منتظر موندید این همه
تعظیمی کردم بهشون که جیهوپ با مهربونی گفت : مهم نیس خواهر منم همینه زَ....
تا خواست بقیش رو بگه یونگی با آرنجش نسبتا محکم زد توی پهلوی
جیهوپ: اااخخخ چرا میزنی ؟
یونگی : چون باید دهنتو میبستی
جیهوپ: آییش ( بچه ها آییش در کره ای به معنی لعنتیه )
از رائون که کنارم بود خدافظی کردم و با چمدونم سوار ون شدم
نامجون : تو که گفتی چمدونم رو نیاوردی پس چطوری اینجاست
من همین طور که سرم پایین بود جواب دادم : خب از اول با چمدون اومده بودم البته با اصرار هانول و ترسیدم که زشت باشه که البته قطعا زشته ولز هانوله دیگه برا همین بهتون نگفتم حتی به پی دی نیم سپرده بودم بهتون نگه اما نمیخواستم تو ذهنتون ازم یه آدم دروغگو بسازین
من که وسط تهیونگ و یونگی نشسته بودم دقیقا وسط دو تا بایسم
یونگی بایس اولم
تهیونگ بایس دومم
وااییی دارم آب میشم چجوری میخوام توی یه خونه باهاشون زندگی کنم
تهیونگ با مهربونی گفت : اصلا زشت نیس اینجوری فک نکن
چند مین بعد:
جین رمز در رو زد و رفتیم تو
جین : خبب به خونه مشترک ما خوش اومدی
یونگی : من میرم تو اتاقم
وقتی خونشون رو دیدم مغزم هنگیده بود
اون خونه به شدت خوشگل بود
نمیدونستم چی بگم فقد میتونستم بگم : وای...اینجا خیلی قشن..گه
جیمین دستشو روی شونم گذاشت و گفت : اینجا رو با سلیقه همدیگه وسایل گرفتیم و چیدیم
واایی دستتو بردار تو رو خدا دارم آب میشممم از خجالت
ادامه دارد ....
- ۱.۰k
- ۰۲ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط