ویو آت

ویو آت
با گریه افتادم روی زمین تصمیم گرفتم ازینجا برم برا همون عشقمو زیر پا گذاشتم و شبش از عمارت رفتم سمت یه پل و روش واستادم میخواستم با بچم ازین دنیا برم خودم ول کردم که یهو یه نفر از پشت بغلم کرد و منو گذاشت رو زمین
! میخواستی خودتو بندازی پایین.؟
+تو کی هستی
!سوال و با سوال جواب نده
+ببخشید‌...اره می‌خوام خودمو بکشم
!باشه اگه میخوای بمیری بیا ببرمت یه جایی که بمیری
+باشه
نمی‌دونم چرا بهش اعتماد کردم با ماشینش رفتیم دم ساحل رفتیم تو غایق و خیلی اونور دریا بودیم عمق خیلی زیاد که منو هل داد پایین از ترس خودمو میکشیدم بالا که پوزخندی زد
!گفتی میخوای بمیری...ببین الان چقدر برای زنده موندن تقلا می‌کنی ؟
بعد دستمو گرفت و کشید منو بالا سرفه کردم و با داد گفتم
+من حاملم روانی
!تو نمی‌خوای بمیری میخوای چیزی که درونته رو بکشی
بهم حوله داد و منو خشک کرد رفتیم ساحل و منو برد خونش
!بدنت چرا کبوده ؟جن‌.نده ای چیزی هستی
محکم زدم تو دهنش
+حرف دهنتو بفهم من از بچگی تو یه عمارت لعنتی برده بودم و کیسه بوکس تا حالا هم فقط یکبار رابطه داشتم که بزور بود و حامله شدم
انگار اصلا به دل نگرفته بود
دیدگاه ها (۴)

ویو آتانگار اصلا به دل نگرفته بود لبخند زد و دستشو دراز کرد ...

اسلاید دو ات

+چ..چشم گریه÷ددی محکم بزنش می‌خوام یا نتونه راه بره یا حداقل...

-تو از کجا میدونی عصبی+خ..خب از یکی از خدمتکار پرسیدم-تا نکش...

Blackpinkfictions پارت۲۳

#پارت۳ رمان اگه طُ نباشی یکی دیگه منم لباسا رو پوشیدم و یه آ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟔عشق مافیاویو جیمینساعت 7:00 شب هست تا 1:00 ساعت دیگه م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط