بغلم کن که کمی ساکت وآرام شوم

بغلم کن که کمی ساکت وآرام شوم
در خیالی که گرفتار تو شد رام شوم
بی هوا بوسه مزن بر رخ من
بوسه انگاه بزن باز که من رام شوم
بی تو در خلوت این خانه گرفتار شدم
تو بیا تاکه کمی شاد از این کام شوم
پنجره باز کن نغمه بزن بر خورشید
من به شوق پرستو به این بام شوم
وقت رفتن تو بیا باز بزن بوسه ی مهر
تا که من همره آن یار دلارام شوم
دیدگاه ها (۱)

‌چقدر صدای آمدن پاییزشبیه صدای قدم‌های تو بودملتهب، مرموز، د...

قدم هایت را آهسته بردارو به اذن خش خش برگها ترانه باران را ...

آغوشِ تو مرموزترین نقطه‌ی دنیاستمن کاشفم و مشغله‌ام حلِ معما...

حاصل دل بردنت , سر بر گریبان بردن استشاعری دیوانه را تا مرز ...

راستی دیشب دوباره مست و تنها بی قرارسر درآوردم از آن کوچه از...

Rvenge or love ? Part 9 به درو دیوار تکیه میدادم که مبادا ...

تک پارتی درخواستی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط