چه خوش خیال بودم

چه خوش خیال بودم….

که همیشه فکر می کردم در قلب تو محکومم…….

به حبس ابد!!

به یکباره جا خوردم…..

وقتی زندانبان به یکباره بر سرم فریاد زد….

……هی…

تو….

آزادی!….

و صدای گام های غریبه ای که به سلول من می آمد….
دیدگاه ها (۲)

کلبه ای می سازم.... پشت تنهایی شب، زیراین سقف کبود.... که ...

گاهی حجم دلتنگیهایم آنقدر زیاد میشود..... که دنیا با تمام ...

سخت بود... جلوي اون همه غريبه ،يه كاغذ داددستم و رفت...بازش ...

دنیـای مـجازی جـاییـه کـه ،وقتـی کـسـی کـه دوستـش داری ازت م...

وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد... پلک نزد،...

یکبار برایم نوشتی دوستت دارم ... من هزار بار خواندمش ... هز...

black flower(p,299)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط