گمشو اتاقت
_گمشو اتاقت
+باشه
_الان چی گفتی
+ب.بخشید چشم
_حالا شد بروو دیگه
پرش زمانی اتاق ا.ت
+هقق چرا انقدر بدبختم
الان ۲ روز باید اینجا باشم اصلا امروز و حساب نکرد تا پس فردا هقق اینجام
فوبیای تاریکی داشتم بهش گفته بودم اتاق تاریکه میترسم خیلی ولی جرعت مخالفت ندارم
پرش زمانی صبح (روز اول زندانی ا.ت تازه شروع میشه )
_نمی خواستم زندانیش کنم ولی نباید میگفت باید هرچی بگم باید بگه چشم من اربابم اونم برده
اههههه خداا
+صبح بلند شدم خیلی کشنم بود تا دوروز نمیشه چیزی خورد هقق چقدر بدبختم
بلند شدم رفتم حموم درد دلم خیلی بد بود ولی حق هیچ حرفی رو نداشتم
از حموم اومدم بیرون رفتم رو تخت پتو رو اونداختم روم و گرفتم خوابیدم
_فردا میرم میارمش بیرون دلم نمیاد بدون غذا بندازمش اون تو ( فعلا که دلت خیلی اومده )
(شب)
+خوابیده بودم که صدای رعد و برق اومد یه جیغ خیلی بلند زدم و رفتم زیر تخت وای چرا انقدر من فوبیا دارم
_داز کشیده بودم که صدای جیغ اومد صدای ا.ت بود یا خدا چیشد
رفتم درو باز کردم رفتم تو دیدم نیست صدای گریه می اومد
از زیر تخت ،زیر تخت و نگاه کردم دیدم ا.ت اونجاست و داره گریه میکنم هی ا.ت
+جیغغغ
_هیسس منم منم چیشده چرا جیغ میزنی یدفعه خودشو انداخت تو بغلم محکم بغلم کرده بود تعجب کرده بودم ولی منم بغلش کردم
ارم باش اروم بگو چیشده قشنگم بگو
+هقق ببخشید فوبیای رعد و برق دارم از اونور هم فوبیای تاریکی دارم خیلی می ترسم هققق
_اصلا یادم نبود که فوبیای تاریکی داره خدا لعنتم کنه ( دور از جون پسر قشنگم ) ببخشید یادم رفته بود فوبیای تاریکی داری ببخشید
+باشه
_الان چی گفتی
+ب.بخشید چشم
_حالا شد بروو دیگه
پرش زمانی اتاق ا.ت
+هقق چرا انقدر بدبختم
الان ۲ روز باید اینجا باشم اصلا امروز و حساب نکرد تا پس فردا هقق اینجام
فوبیای تاریکی داشتم بهش گفته بودم اتاق تاریکه میترسم خیلی ولی جرعت مخالفت ندارم
پرش زمانی صبح (روز اول زندانی ا.ت تازه شروع میشه )
_نمی خواستم زندانیش کنم ولی نباید میگفت باید هرچی بگم باید بگه چشم من اربابم اونم برده
اههههه خداا
+صبح بلند شدم خیلی کشنم بود تا دوروز نمیشه چیزی خورد هقق چقدر بدبختم
بلند شدم رفتم حموم درد دلم خیلی بد بود ولی حق هیچ حرفی رو نداشتم
از حموم اومدم بیرون رفتم رو تخت پتو رو اونداختم روم و گرفتم خوابیدم
_فردا میرم میارمش بیرون دلم نمیاد بدون غذا بندازمش اون تو ( فعلا که دلت خیلی اومده )
(شب)
+خوابیده بودم که صدای رعد و برق اومد یه جیغ خیلی بلند زدم و رفتم زیر تخت وای چرا انقدر من فوبیا دارم
_داز کشیده بودم که صدای جیغ اومد صدای ا.ت بود یا خدا چیشد
رفتم درو باز کردم رفتم تو دیدم نیست صدای گریه می اومد
از زیر تخت ،زیر تخت و نگاه کردم دیدم ا.ت اونجاست و داره گریه میکنم هی ا.ت
+جیغغغ
_هیسس منم منم چیشده چرا جیغ میزنی یدفعه خودشو انداخت تو بغلم محکم بغلم کرده بود تعجب کرده بودم ولی منم بغلش کردم
ارم باش اروم بگو چیشده قشنگم بگو
+هقق ببخشید فوبیای رعد و برق دارم از اونور هم فوبیای تاریکی دارم خیلی می ترسم هققق
_اصلا یادم نبود که فوبیای تاریکی داره خدا لعنتم کنه ( دور از جون پسر قشنگم ) ببخشید یادم رفته بود فوبیای تاریکی داری ببخشید
۴۱.۶k
۲۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.