هیسسس بیا بریم تو اتاق من برای استایل بغلش کردم بردم گذاش
_هیسسس بیا بریم تو اتاق من برای استایل بغلش کردم بردم گذاشتمش رو تخت به اجوما گفتم برلش غذا بیاره یه اب دادم بهش دستاش میلرزید
اروم باش قربونت برم من اروم باش بیا بغلم به هیچی فکر نکن بخواب هیسس گریه نکن
+هقق چشم
_هنوز که گریه میکنی بیا قشنگ بغلت کنم کل کردمش تو بغلم سرش روی شونم بود داشتم خوابش میبرد که محکم در باز شد ا.ت مثل چی پرید
هی چته چرا اینجوری میای
بچه ها اینجا کسی به نام لیا خدمتکاره که عاشق جیمینه و حسودیش میشه که جیمین به ا.ت اهمیت میده الان لیا وارد اتاق شد
لیا با علامت &
&ببخشید ارباب بفرمایید غذاتو... هییی تو اینجا تو اتاق ارباب چی کاری میکنی دخترک هرزه هااا
_دهن کثیفتو ببند برو بیرون ( داد )
&و.ولی ارباب
_گفتم گشمو (داد )
& چ.چ.چشم
_ببخشید عزیزم بیا دوباره بخواب (بیا مثل اینکه خیلی بغل کردنو دوست داره تو دلش گفت ( کیوت ) ))
اومد بغلم به ۲ دقیقه نکشید خوابید اروم گذاشتم رو تخت و پتو رو روش کشیدم
منم بغلش دراز کشیدم و داشتم نگاش میکردم که کم کم خوابم برد
پرش زمانی صبح
&اههه باید. یه کاری کنم که ارباب از ا.ت هرزه بدش بیاد یه نقشه میکشم .... اها فهمیدم
_صبح بیدار شدم ریدم ا.ت سرش روی دستمه ( لبخند )
لبش خشک شده بود از نخوردن غذا و اب
اون موقع که تو اتاق زندانیش کرده بودم اصلا حواسم نبود اب بزارم تو اتاقش اخه این چه کاری بود من کردم
بیدارش کردم ا.ت قشنگم بیدار شو ا.ت
+ب.بله
_منم چرا لکنت گرفتی خوشگلم بیا صبحونه بخور لبات تمام از نخوردن آب و غذا خشک شده
+چشم
اروم باش قربونت برم من اروم باش بیا بغلم به هیچی فکر نکن بخواب هیسس گریه نکن
+هقق چشم
_هنوز که گریه میکنی بیا قشنگ بغلت کنم کل کردمش تو بغلم سرش روی شونم بود داشتم خوابش میبرد که محکم در باز شد ا.ت مثل چی پرید
هی چته چرا اینجوری میای
بچه ها اینجا کسی به نام لیا خدمتکاره که عاشق جیمینه و حسودیش میشه که جیمین به ا.ت اهمیت میده الان لیا وارد اتاق شد
لیا با علامت &
&ببخشید ارباب بفرمایید غذاتو... هییی تو اینجا تو اتاق ارباب چی کاری میکنی دخترک هرزه هااا
_دهن کثیفتو ببند برو بیرون ( داد )
&و.ولی ارباب
_گفتم گشمو (داد )
& چ.چ.چشم
_ببخشید عزیزم بیا دوباره بخواب (بیا مثل اینکه خیلی بغل کردنو دوست داره تو دلش گفت ( کیوت ) ))
اومد بغلم به ۲ دقیقه نکشید خوابید اروم گذاشتم رو تخت و پتو رو روش کشیدم
منم بغلش دراز کشیدم و داشتم نگاش میکردم که کم کم خوابم برد
پرش زمانی صبح
&اههه باید. یه کاری کنم که ارباب از ا.ت هرزه بدش بیاد یه نقشه میکشم .... اها فهمیدم
_صبح بیدار شدم ریدم ا.ت سرش روی دستمه ( لبخند )
لبش خشک شده بود از نخوردن غذا و اب
اون موقع که تو اتاق زندانیش کرده بودم اصلا حواسم نبود اب بزارم تو اتاقش اخه این چه کاری بود من کردم
بیدارش کردم ا.ت قشنگم بیدار شو ا.ت
+ب.بله
_منم چرا لکنت گرفتی خوشگلم بیا صبحونه بخور لبات تمام از نخوردن آب و غذا خشک شده
+چشم
۴۴.۷k
۲۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.