chapter

chapter: 1
part: 2
قبل از برگشتن خدا میدونه چه دروغایی رو در گوشش گفتن که حرفام رو باور نمیکنه

شیش ماه پیش، اون بدون هشتار ناپدید شد، نه تماسی نه یاداشتی و نه پیامی به من یا همکار تجاریش گذاشته بود، حتی به پلیس هم زنگ زدم ولی اونا انرژی ای برای پیدا کردن کسی که ارزوی مرگش رو داشتن نکردن، چون اگه نرو بخواطر خیانت یا هر چیز دیگه ای ترور شده باشه برای اونا عالی بود که بدون زحمت از شرش خلاص شدن، به دلیل شغلش- که یه جنایت کاره- به خیلی چیزا مشکوک بودم که شاید سندیکای«انجمن» های رقیب اونو کشته باشن، یا شاید برادرو پسرِ کسی اونو کشته باشه که ازش کینه داشته، هر وقت که جسدی از رودخونه بیرون میارن یا ماشین سوخته رو تو ناکجا اباد پیدا میکنن منتظر بودم که پلیسا جسد نرو رو دم خونمون بیارن، خواهرام دلداریم میدادن بخصوصا میا، فک کنم خواهران بیانکی «فامیل ریتا» وقتی صحبت از ناپدید شدن مرداش میشه، از سرو کلشون بدشانسی میباره، معشوقه میا«لازارو» هم اون زمان بعد از این که فهمید میا بارداره یهویی ناپدید شد و وقتی برگشت وضعیت داغونی به خودش گرفته بود صورت کاملا کبود شده بود چند تا از استخون هاش شکسته بود، اون به دستور مامانم و عموهام زندانی شده بوده، شاید نرو هم توسط اونا این مدت زندانی شد

اون زمان به مادرم التماس میکردم که بهم بگه که ایا کاره اونه که نرو ناپدید شده ولی اون قسم میخود خبری از نرو نداره، بخواطر این که شوهر مامانم هم بخواطر دخترش اونو ترک کرده یجورایی بهش اعتماد میکنم و در نهایت شَکَم به این که اون در ناپدیدی نرو نقش داره از بین رفت

هیچ سرنخی از نرو برام نمونده بود، هیچ نشونه ای نداشتم که نرو کجا میتونه باشه.

ولی یهو اون خودش برکشت بدون هیچ توضیحی درمورد این که کجا بوده، حتی جوری رفتار نمیکرد که انگار کار اشتباهی کرده.
اون با یه زخم جدید، انرژی تازه برای حکمرانی کردن تو خونه با مشتش، جلو خونه ظاهر شد، اومده بود که منو زیر سلطش ببره

نرو قبلا معتاد کارش بود، ولی الان من تنها وسواس فکریشم، نکته روانی اینکه من ارزوی اینو داشتم که تمام توجه نرو مال من باشه، ازدواجمون یه ازدواج از پیش تعیین شده بود ما فقط چند هفته قبل از این که تو راهرو به سمت اون قدم بردارم و دست گلی از گلهای مینا بدست بگیرم باهم اشنا شدیم، اسم من ریتا-مخفف اسم مارگریت- به معنی مینا است، مامانم میگفت عروسیم یه عروسیه سطح بالاستو و گل مینا برای دست گل مناسب نیست ولی نرو روحیه میدادو میگفت "روز عروسی رو منه و هر گلی که منو خوشحال میکنه رو با خودم ببرم"
دیدگاه ها (۰)

کاور فیکشن gastraighgنویسنده: kevin ژانر: اسمات، فلاف، رمنسک...

درخواستی

chapter: 1part: 1"ریتا. ریتا. ریتا. این در لعنتی رو باز کن."...

پوستر رمان جدید نام: BRUTAL HUSBANDنام فارسی: شوهر بیرحمنام...

✨وکالت عشق✨#part5ویو ا.ت✨🎀دادگاه شروع شد با جونگکوک رفتیم دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط