می خواهم به گذشته ها زنگ بزنم

.
می خواهم به #گذشته ها زنگ بزنم
به روزهای #خوب
به #دل های بزرگ
به #جوانی مادرم
به جوانی #پدرم
به #کودکی که کوچه ها را خاطره کرد

می خواهم زنگ بزنم
به مسیر #مدرسه ام
که #خنده های مرا فراموش کرده
به نیمکت های پر از یادگاری مهر
به خنده های ریز ریز
به شب های قطع برق و دو تکه شمع و چراغ توری ای که همه ما را دور هم #جمع میکرد
به سایه بازی
به سایه ی پدرم که از همه بزرگ تر و دست نیافتنی تر بود
ولی دیگر آن #خاطره ها از آن محل کوچ کرده اند
دیگر هیچ گوشی #تلفنی مرا به آن روزها وصل نخواهد کرد...
.
دیدگاه ها (۱)

.دلم خوش بود اگه رفتیيه تصویری ازت دارمولی آغوشتو میخوام من ...

شاعر میگه که:برفتـم بر در شمــس العمـــارههمون جایی که دلبر ...

اگر به خانه‌ی من آمدی، برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دری...

من که می گویممردان...وقتی عاشق زنانِ مو بُلند می شوندچند ده ...

تیر برقی «چوبیم» در انتهای روستابی فروغم کرده سنگ بچه های رو...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۶

چپتر ۱ _ دختر یتیمعصر بود. سایه دیوار های بلند و ترک خورده ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط