اوکی یه وانشات دو پارتی از توکیو ریونجرز:))
اوکی یه وانشات دو پارتی از توکیو ریونجرز:))
اسمی براش ندارم شما همون وانشات بدونینش دیگ😂😂
_______________________________
اوکی گایز اینجا شما به جای ا/ت هستین (اسم تو) و ا/ت گرل فرند مایکیه
آره یکم ذووقق کنین😂🥲💖
________________________________
از زبون (ا/ت)
مایکییییی یه لحظه بیااااا کمممکککک
مایکی از توی آشپزخونه:ا/ت دارم دورایاکی میخورم الان نمیتونم بیام
ا/ت:خیلیییی واجبهههه
میخواستی مانجیرو رو سوپرایز کنی روز تولدش بود براش یه کیک درست کرده بودی که روش پر از دورایاکی های خوشمزه بود با یه کادو که گذاشته بودیش تویه یک پاکت آبی کمرنگ
مایکی اومد داخل اتاق با چشمای صورتیت بهش نگاه کردیی(دیگه ببینین تو انیمه ها هم چشماشون صورتیه گفتم خوجگله براتون بذارم)
مایکی:چیشده چی انقدررر واجب بود که منو از دورایاکی خوردنم انداختی؟
همونجا از توی یخچال کوچولوی اتاقت کیک رو برداشتی و آوردی جلوش
ا/ت:تولدت مباااارکککک مانجیروووو:)))
مایکی:اوه.....ا/ت ولی.....امروز تولد من نیس
با چشمای گرد شدت داشتی بهش نگاه میکردی و با تعجب بهش گفتی:پس...پس چرا تو تقویمت زدی یه روز خاص تولد؟
مایکی خنده ای کرد و با دستش گونتو ناز کرد و گفت:ا/ت کیوتم امروز تولد میتسویائه
ا/ت:چیییییییی؟ پس تولد تو کیه؟
مایکی:هنوز مونده:////
نشستی روی تخت وبالشتتو برداشتیو شروع کردی به بلند گریه کردن های الکی
باجی:مایکیی چرا ا/ت داره گریه میکنه باز چیکار کردی؟
مایکی:به خدا من کاریش نکردم
چیفویو:مایکی_سان پس چیشد....باجیییی_سااااننننن رنگارو نریزین روی اونااااااا لطفااااا
مایکی اومد کنارت نشست و با دستش سرتو نوازش کرد ولی تو بازم سرتو نمیاوردی بالا مایکی دستشو زیر پاهات زد و بغلت کرد و گفت:ا/ت_چان من گریه نکن تقصیر من بود بهت نگفتم تولد کیه حالا بیا بریم میخوایم سالن رو برای میتسویا آماده کنیم با پاه فرستادیمش دنبال نخود سیاه تا بیاد وقت داریم گریه نکن دیگه دورایاکی من
(اِمی:عاقا من دارم اکلیل گریه میکنم
*اشک اکلیل اشک*)
اشکاتو پاک کردی و خودتو بیشتر تو بغلش فشردی و سرتو به نشونه ی (باشه)تکون دادی
کازوتورا:باجی...باجی تو چرااااا سیاها رو ریختییییی رو کاغذ رنگیای قرمزززززز
باجی:منننن نریختم گربه ی چیفویو ریخت
چیفویو:باجی_سان اون بدبخت کل مدتو خواب بود چجوری ریختتتتتش آخه
باجی:من نمیدونم....عا راستی رنگ قرمز و مشکی که خیلی خوشگله میتسویا هم دوسش داره
هاکای:اوکی ولی آنیکی گفت این تولدشو خیلیییی دوست داره خوشگلو خاص باشه ولی الان داره کاملا خراب میشه
ایزانا:مایکی کجایی خیر سرت رفتی فقط یه کاری انجام بدی.....نههههه کوکوی احمق چرا شیرینی هاموووو خرابببب کردی اِمااااا بیااا کمکککک
______
الان پارت دوم رو میذارم:))
اسمی براش ندارم شما همون وانشات بدونینش دیگ😂😂
_______________________________
اوکی گایز اینجا شما به جای ا/ت هستین (اسم تو) و ا/ت گرل فرند مایکیه
آره یکم ذووقق کنین😂🥲💖
________________________________
از زبون (ا/ت)
مایکییییی یه لحظه بیااااا کمممکککک
مایکی از توی آشپزخونه:ا/ت دارم دورایاکی میخورم الان نمیتونم بیام
ا/ت:خیلیییی واجبهههه
میخواستی مانجیرو رو سوپرایز کنی روز تولدش بود براش یه کیک درست کرده بودی که روش پر از دورایاکی های خوشمزه بود با یه کادو که گذاشته بودیش تویه یک پاکت آبی کمرنگ
مایکی اومد داخل اتاق با چشمای صورتیت بهش نگاه کردیی(دیگه ببینین تو انیمه ها هم چشماشون صورتیه گفتم خوجگله براتون بذارم)
مایکی:چیشده چی انقدررر واجب بود که منو از دورایاکی خوردنم انداختی؟
همونجا از توی یخچال کوچولوی اتاقت کیک رو برداشتی و آوردی جلوش
ا/ت:تولدت مباااارکککک مانجیروووو:)))
مایکی:اوه.....ا/ت ولی.....امروز تولد من نیس
با چشمای گرد شدت داشتی بهش نگاه میکردی و با تعجب بهش گفتی:پس...پس چرا تو تقویمت زدی یه روز خاص تولد؟
مایکی خنده ای کرد و با دستش گونتو ناز کرد و گفت:ا/ت کیوتم امروز تولد میتسویائه
ا/ت:چیییییییی؟ پس تولد تو کیه؟
مایکی:هنوز مونده:////
نشستی روی تخت وبالشتتو برداشتیو شروع کردی به بلند گریه کردن های الکی
باجی:مایکیی چرا ا/ت داره گریه میکنه باز چیکار کردی؟
مایکی:به خدا من کاریش نکردم
چیفویو:مایکی_سان پس چیشد....باجیییی_سااااننننن رنگارو نریزین روی اونااااااا لطفااااا
مایکی اومد کنارت نشست و با دستش سرتو نوازش کرد ولی تو بازم سرتو نمیاوردی بالا مایکی دستشو زیر پاهات زد و بغلت کرد و گفت:ا/ت_چان من گریه نکن تقصیر من بود بهت نگفتم تولد کیه حالا بیا بریم میخوایم سالن رو برای میتسویا آماده کنیم با پاه فرستادیمش دنبال نخود سیاه تا بیاد وقت داریم گریه نکن دیگه دورایاکی من
(اِمی:عاقا من دارم اکلیل گریه میکنم
*اشک اکلیل اشک*)
اشکاتو پاک کردی و خودتو بیشتر تو بغلش فشردی و سرتو به نشونه ی (باشه)تکون دادی
کازوتورا:باجی...باجی تو چرااااا سیاها رو ریختییییی رو کاغذ رنگیای قرمزززززز
باجی:منننن نریختم گربه ی چیفویو ریخت
چیفویو:باجی_سان اون بدبخت کل مدتو خواب بود چجوری ریختتتتتش آخه
باجی:من نمیدونم....عا راستی رنگ قرمز و مشکی که خیلی خوشگله میتسویا هم دوسش داره
هاکای:اوکی ولی آنیکی گفت این تولدشو خیلیییی دوست داره خوشگلو خاص باشه ولی الان داره کاملا خراب میشه
ایزانا:مایکی کجایی خیر سرت رفتی فقط یه کاری انجام بدی.....نههههه کوکوی احمق چرا شیرینی هاموووو خرابببب کردی اِمااااا بیااا کمکککک
______
الان پارت دوم رو میذارم:))
۵.۱k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.