گرچه خلوت گرچه خسته گرچه بی سو و سراغ

گرچه خلوت گرچه خسته گرچه بی سو و سراغ
خواب‌هایی در #قفس دیدیم با تعبیر باغ

از اناری حال دل پرسیدم امشب گفت: خون
لاله را گفتم: خبر تازه چه داری؟ گفت داغ!!

سوگوارانیم و کاری بر نمی‌آید جز آه
لوک مست داغ بر گُرده چه دارد غیر ماغ ؟

ما برادرهایمان را دفن کردیم ای دریغ
زیر حجم سایه‌ سنگین کاجی از کلاغ

عطسه‌های عافیت را ارج ننهادیم پس
بوسه‌ افطارمان افتاد به وقت #فراغ

می‌رود این روزها گل می‌دهد آغوش‌ها
باز عطر زلف یاری می‌خزد زیر دماغ

باز کوچه غرق لبخند و هیاهو‌ ‌می‌شود
باز هم گل می‌خریم از کودکی پشت چراغ

باز منقار قناری به غزل وا می‌شود
باغ را تحویل قمری می‌دهد یک روز زاغ

آرزو: گرمی‌فزای جمع یاران بودن است
چه تفاوت که می وصلیم یا نفت چراغ ...

#حامد_عسکری
#شعر
دیدگاه ها (۱۰)

دوست داشتن نیاز به پول ندارد. احتمالا اگر پولدار باشی می‌توا...

‌آدميزاد؛ نه ناگهان، بلكه ذره ذره يك چيزهايى رامى اندازد دور...

«من از تو میمُردم‏اما تو زندگانی من بودی‏توبامن میرفتی‏تو در...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط