DARK LIKE BLACK
#DARK_LIKE_BLACK
part 33
میا:
وایی این رفتارا از مارنی بعید بود
اول که بهم گفت دونسنگ خوشگلم بعدش هم بوسم کرد وایییییی این بشر چش شده
تو فکر خودش بودم و به طرف اتاقم رفتم که وسایلام رو بردارم
مشغول کارم بودم که سانهی بدو بدو اومد پیشم
÷ خوبی!؟
یکم نفس نفس زد و جواب داد
× مارنی...مارنی...چش شده؟؟
÷ چرا؟چی شده مگه؟
× بقلم کرد و بعدشم بوسم کرد!
÷ من رو هم همینطور...جریان چیه؟!
× نمیدونم ولی باید سردر بیاریم.
÷ چجوری ؟
× کی فضول تر از رکیتا ؟!
÷ ایده ی خوبیه.
رکیتا :
خرس رو گذاشتم روی تخت و با گریه شروع کردم به جمع کردن وسایل هام که صدای باز شدن در اتاق امد.
+ مگه گاوی همینجوری سرت رو میندازی پایین میای داخ...
با دیدن تهیونگ جلوی در سریع اشکام رو پاک کردم و گفتم :
+ معذرت میخوام نمیدونستم تویی.
& مگه من با بقیه چه فرقی دارم ؟؟
+ یااا اذیتم نکن خودت که میدونی.
خندش گرفت که با امدن مارنی خنده توی صورتش خشک شد.
_ برای صبحانه بقیه رو بیدار کن تهیونگ.
& باشه.
تهیونگ از اتاق بیرون رفت. مارنی امد روی تختم نشست و گفت :
_ خرست خیلی خوشگله ای کاش جیمین هم یکی به من میداد.
+ ججججررررررررر ، چی داری میگی ؟؟؟؟
_ ای وای سوتی دادم ، برای صبحانه بیا پایین....
این حرف رو زد و از اتاق بیرون رفت.کاملا گیج شده بودم از حرف مارنی
این حرف رو زد و از اتاق بیرون رفت.کاملا گیج شده بودم از حرف مارنی . از اتاقم بیرون رفتم که تهیونگ رو جلوی در اتاق جیمین دیدم.
+ ته....
انگشتش رو به نشونه ی اینکه ساکت باشم جلوی صورتش گرفت و بهم اشاره کرد که برم پیشش. آروم کنار گوشم گفت :
& گوش کن که مچشون رو گرفتیم.
گوشمو تیز کردم که صدای مارنی و جیمین رو از داخل اتاق شنیدم.
_ جیمین عشقم شب کجا بریم.
- بیا خوابگاه پیش من بقیه میرن بیرون.
_ اوکی فقط یکم با ملایمت رفتار کن که لو نریم.
- باشه عشقم حواسم هست.
به تهیونگ نگاه کردم که مثل من خشکش زده بود.
همون لحظه در اتاق باز شد و منو تهیونگ که به در تیکه داده بودیم با صورت افتادیم داخل اتاق جیمین ، سرم رو بالا آوردم و مارنی و جیمین رو دیدم که با پوزخند نکاهمون میکردن.
+ بدبخت شدیم ته فرار کن.
- کج با این عجله ، ما تازه منحرف های اصلی رو پیدا کردیم.
_ جیمین جوری بزنشون که لو نریم باملایمت پیش برو.
- اوکی...
« بیست دقیقه ی بعد »
- خب جواب بدین منحرف کیه ؟؟؟
&،+ : ما دوتا.
- آفرین حالا بریم صبحانه بخوریم.
تهیونگ :
+ رکیتا سالمی ؟؟
+ فک کنم.
+ بلند شو بریم صبحانه بخوریم.
+ من فلج شدم.
+ منم ، بزار کمکت کنم
+ باشه ، به نظرت حقمون بود؟
+ فک کنم آره.
ادامه دارد
نظر فراموش نشه
part 33
میا:
وایی این رفتارا از مارنی بعید بود
اول که بهم گفت دونسنگ خوشگلم بعدش هم بوسم کرد وایییییی این بشر چش شده
تو فکر خودش بودم و به طرف اتاقم رفتم که وسایلام رو بردارم
مشغول کارم بودم که سانهی بدو بدو اومد پیشم
÷ خوبی!؟
یکم نفس نفس زد و جواب داد
× مارنی...مارنی...چش شده؟؟
÷ چرا؟چی شده مگه؟
× بقلم کرد و بعدشم بوسم کرد!
÷ من رو هم همینطور...جریان چیه؟!
× نمیدونم ولی باید سردر بیاریم.
÷ چجوری ؟
× کی فضول تر از رکیتا ؟!
÷ ایده ی خوبیه.
رکیتا :
خرس رو گذاشتم روی تخت و با گریه شروع کردم به جمع کردن وسایل هام که صدای باز شدن در اتاق امد.
+ مگه گاوی همینجوری سرت رو میندازی پایین میای داخ...
با دیدن تهیونگ جلوی در سریع اشکام رو پاک کردم و گفتم :
+ معذرت میخوام نمیدونستم تویی.
& مگه من با بقیه چه فرقی دارم ؟؟
+ یااا اذیتم نکن خودت که میدونی.
خندش گرفت که با امدن مارنی خنده توی صورتش خشک شد.
_ برای صبحانه بقیه رو بیدار کن تهیونگ.
& باشه.
تهیونگ از اتاق بیرون رفت. مارنی امد روی تختم نشست و گفت :
_ خرست خیلی خوشگله ای کاش جیمین هم یکی به من میداد.
+ ججججررررررررر ، چی داری میگی ؟؟؟؟
_ ای وای سوتی دادم ، برای صبحانه بیا پایین....
این حرف رو زد و از اتاق بیرون رفت.کاملا گیج شده بودم از حرف مارنی
این حرف رو زد و از اتاق بیرون رفت.کاملا گیج شده بودم از حرف مارنی . از اتاقم بیرون رفتم که تهیونگ رو جلوی در اتاق جیمین دیدم.
+ ته....
انگشتش رو به نشونه ی اینکه ساکت باشم جلوی صورتش گرفت و بهم اشاره کرد که برم پیشش. آروم کنار گوشم گفت :
& گوش کن که مچشون رو گرفتیم.
گوشمو تیز کردم که صدای مارنی و جیمین رو از داخل اتاق شنیدم.
_ جیمین عشقم شب کجا بریم.
- بیا خوابگاه پیش من بقیه میرن بیرون.
_ اوکی فقط یکم با ملایمت رفتار کن که لو نریم.
- باشه عشقم حواسم هست.
به تهیونگ نگاه کردم که مثل من خشکش زده بود.
همون لحظه در اتاق باز شد و منو تهیونگ که به در تیکه داده بودیم با صورت افتادیم داخل اتاق جیمین ، سرم رو بالا آوردم و مارنی و جیمین رو دیدم که با پوزخند نکاهمون میکردن.
+ بدبخت شدیم ته فرار کن.
- کج با این عجله ، ما تازه منحرف های اصلی رو پیدا کردیم.
_ جیمین جوری بزنشون که لو نریم باملایمت پیش برو.
- اوکی...
« بیست دقیقه ی بعد »
- خب جواب بدین منحرف کیه ؟؟؟
&،+ : ما دوتا.
- آفرین حالا بریم صبحانه بخوریم.
تهیونگ :
+ رکیتا سالمی ؟؟
+ فک کنم.
+ بلند شو بریم صبحانه بخوریم.
+ من فلج شدم.
+ منم ، بزار کمکت کنم
+ باشه ، به نظرت حقمون بود؟
+ فک کنم آره.
ادامه دارد
نظر فراموش نشه
۳۰.۰k
۰۴ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.