شعر مهدوی
شعر_مهدوی
کنار خیمه ی قلبم بیا و خیمه به پا کن
اسیر جرم و گناهم مرا ز خویش رها کن
مرا فدای خودت کن مرا برای خودت کن
مرا که بی تو حقیرم بیا دوباره صدا کن
هزار سال ز هجرت میان بیم و امیدم
بلای جان شده هجرت بیا و رفع بلا کن
تو شافعی تو شفایی ، تو مالک دل مایی
بیا درون دل من ، تو ملک خویش بنا کن
زمان دوری و هجران ، به سر رسیده عزیزم
بیا تو مرغ دلم را ، به سوی خویش هوا کن
بیا ز نرگس چشمت ، گلاب ناب گرفتم
بیا تو قلب مرا هم به راه خویش فدا کن
صدای ناله ی زینب ز قبر پاک حسین است
که این چنین شده پر غم بیا به عمه دعا کن
ببین که عمه فتاده ، به روی قبر حسینش
بیا تو عمه ما را ، ز داغ عشق رها کن
کنار خیمه ی قلبم بیا و خیمه به پا کن
اسیر جرم و گناهم مرا ز خویش رها کن
مرا فدای خودت کن مرا برای خودت کن
مرا که بی تو حقیرم بیا دوباره صدا کن
هزار سال ز هجرت میان بیم و امیدم
بلای جان شده هجرت بیا و رفع بلا کن
تو شافعی تو شفایی ، تو مالک دل مایی
بیا درون دل من ، تو ملک خویش بنا کن
زمان دوری و هجران ، به سر رسیده عزیزم
بیا تو مرغ دلم را ، به سوی خویش هوا کن
بیا ز نرگس چشمت ، گلاب ناب گرفتم
بیا تو قلب مرا هم به راه خویش فدا کن
صدای ناله ی زینب ز قبر پاک حسین است
که این چنین شده پر غم بیا به عمه دعا کن
ببین که عمه فتاده ، به روی قبر حسینش
بیا تو عمه ما را ، ز داغ عشق رها کن
۱۲.۰k
۰۷ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.