سعید اومد اونم با دیدن این صحنه خنده ش گرفت و گفت من قربو
سعید اومد اونم با دیدن این صحنه خنده ش گرفت و گفت_من قربون تو برم اخه فسقلی شکموی بابا چه ملچ و ملوچی میکنیا پدر سوخته چه خبرته حالا یواشتر._عهه سعیددد بزار بخوره بچه نه که تو خودت شکمو نیستی یه نمونه ش همین دیشب موقع نیمرو._اره خب کلا ما معروفا خیلی شکموییم ._لیلی فدای شما معروفا بشه.گونه ی منو و دستای سهیل رو بوسید و رفت پیش سپهر که داشت صداش میزد برای بازی.منم سهیل رو برداشتم و رفتم پیششون و بازی کردنشونو تماشا میکردم که یهو نگاهم به ساعت افتاد گیسو گفت ساعت 5 می یاد دنبالم و فقط نیم ساعت دیگه وقت داشتم.رفتم توی اتاق یه کرم ضد آفتاب زدم با یه ذره برق لب مانتو و شلوار مشکیمو پوشیدمو و روسری قواره بزرگ مشکیمو که دورش نوار نقره ای داشت سرم کردم که گیسو زنگ زد و گفت که پایین منتظرمه.کفشامو پوشیدمو و به سعید گفتم مواظب بچه ها باشه و خیلی زود بر میگردم.سریع رفتم پایین گیسو معلوم بود حالش بهتره چون پشت فرمون نشسته بود خداروشکر زود رسیدیم و رفتیم بالا ولی رفتیم توی شرکت و منتظر شدیم تا پلیسا بیان حدود نیم ساعت بعد پلیسا رسیدن و با اونا رفتیم بالا و منشی تا کارت پلیسارو دید بی معطلی فرستادمون داخل.فرزاد تا دیدمون هول شد پلیس کارتشو نشون داد و ازش خواست بشینه و ماجرا رو بهش گفت اولش انکار کرد و گفت تهمت و دروغه ولی وقتی مدارک رو دید نتونست دیگه انگار کنه همینجوری که پلیسا مشغول بازجویی بودن و گیسو با حرص به فرزاد نگاه میکرد یهو تلقن اتاق فرزاد زنگ خورد خواست جواب بده که رفت روی پیغامگیر و صدای آدمی که پشت خط بود توی اتاق پیچید که میگفت_سلام فرزاد خان کیارشم خواستم بگم برنامه ی به زانو در آوردن این پسره سعید معروف داره انجام میشه خیالتون راحت نگران نباشین کاری میکنم که دیگه دستش از همه چیز کوتاه بشه از زن و بچه و کارشو و مشهور و محبوب بودنش خلاصه از همه چیز به خاک سیاه مینشونمش تا قلبتون آروم بگیره خب دیگه مزاحم نمیشم فعلا.و گوشی قطع شد از شدت عصبانیت داشتم منفجر میشدم .دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم رفتم سمتش یقه شو گرفتم و با داد گفتم_پسره ی اشغال عوضی کثافت تو یه حیوونی که میخاد با به هم زدن زندگی دیگران به منافع خودش برسه تو غلط اضافییی کردییی که برای اذیت کردن شوهر من نقشه کشیدییی اگر هزار تا نقشه هم بکشی نمیتونی نمیتونییی سعید رواز پا در بیاری چون من نمیزارم همچین کاری بکنی شده بکشمت ولی نمیزارم کوچکترین آسیبی بهش برسونی .پلیسا و گیسو اومدن تا منو ازش جدا کنن ولی ازشون خواستم بزارن تا یه سری حرفای دیگه مو بهش بزنم و قبول کردن
یقه شو ول کردم زل زدم توی چشماش و با همون عصبانیت ولی با صدای یکم آرومتر گفتم_میخام این لحظه ی آخری یه چیزی رو بهت بگم پس خوب گوشاتو وا کن 6 سال پیش من عاشق پسری شدم که برام با همه ی پسرای دنیا فرق داشت مدتی این عشقو توی دلم پنهون کردم تا اینکه یه شب قشنگ روی بلندی بام تهران با همه ی وجودم قلبمو تمام و کمال تقدیمش کردم برای رسیدن بهش سختی زیاد کشیدم ولی بالاخره مال هم شدیم و هر روز بیشتر از روز قبل عاشقش میشم اون پسر همون سعیدیه که تو برای به دام انداختنش و اذیت کردنش نقشه کشیدی سعیدِ من اولین و اخرین مردی هست که خودمو متعلق ب اون میدونم،تنها مردی که مالک منه سعیده پس اینو بدون که حتی اگر میتونستی سعید رو ازم جدا کنی من بازم هیچوقت و به هیچ وجه نمیزاشتم حتی یه تار موی من به دستت برسه چه برسه به خودممممم، من همیشه ازت متنفر بودممم و خواهم بوووودددد.بعد از گفتن حرفام کیفمو برداشتم و در حالی که سرم پایین بود رفتم سمت در که برم بیرون ولی با یه نفر محکم برخورد کردم
یقه شو ول کردم زل زدم توی چشماش و با همون عصبانیت ولی با صدای یکم آرومتر گفتم_میخام این لحظه ی آخری یه چیزی رو بهت بگم پس خوب گوشاتو وا کن 6 سال پیش من عاشق پسری شدم که برام با همه ی پسرای دنیا فرق داشت مدتی این عشقو توی دلم پنهون کردم تا اینکه یه شب قشنگ روی بلندی بام تهران با همه ی وجودم قلبمو تمام و کمال تقدیمش کردم برای رسیدن بهش سختی زیاد کشیدم ولی بالاخره مال هم شدیم و هر روز بیشتر از روز قبل عاشقش میشم اون پسر همون سعیدیه که تو برای به دام انداختنش و اذیت کردنش نقشه کشیدی سعیدِ من اولین و اخرین مردی هست که خودمو متعلق ب اون میدونم،تنها مردی که مالک منه سعیده پس اینو بدون که حتی اگر میتونستی سعید رو ازم جدا کنی من بازم هیچوقت و به هیچ وجه نمیزاشتم حتی یه تار موی من به دستت برسه چه برسه به خودممممم، من همیشه ازت متنفر بودممم و خواهم بوووودددد.بعد از گفتن حرفام کیفمو برداشتم و در حالی که سرم پایین بود رفتم سمت در که برم بیرون ولی با یه نفر محکم برخورد کردم
۲۶۴.۶k
۰۵ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.